چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آئین
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
از من نپرس به کدام راه و آئینم
که قبله ام دستانت و....
آیاتم....
شبانگاه....
وحی میشود به حضرتِ "تو" !
#زهره_حدادی
دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را بــــه حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمــان گفته کـــه پا روی پرم نگذارید
این قدر آئینه ها را به رخ من نکشید
این قدر داغ جنــون بـر جگرم نگذارید
چشمــی آبـــی تـر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
آخـرین حرف من اینست زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید ....
قالَ علی(علیه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِکْرَةُ مِرآةٌ صافِیَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ کَفى بِکَ أَدَباً تَرْکُکَ ما کَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِکَ.
علی فرمود: علم; ارثیه اى با ارزش، و ادب; زیورى نیکو، و اندیشه; آئینه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همین بس که آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ دیگران روا نداشته باشى.
أمالى طوسى : ج 1، ص 114 ح 29، بحارالأنوار: ج 1، ص 169، ح 20
در تاریکتــرین لحظـــه ها اسیرم
و در حقارت زمان، به آنچه در گذر است؛ خامـوش
نای بیداد ندارم و پیوسته انس گرفته ام به آئینه یأس
نه صدای ست که بیدار کند
و نه دستی ست که تکان دهد
این بخواب رفته ی ناگـــزیر را...
زمان بی درنگ می گذرد
آئینه چروک میخورد
و مـن همچنان در پیله ی خود، سـخت به دنبال روزنه ای
تا زمــان را نگه دارم.
ببخشای بر من اگر ارغوان را نفهمیده چیدم!!
اگر روی لبخند یک بوته آتش کشیدم!!
اگر سنگ را دیدم اما،
در آئین احساس و آواز گنجشک نفس های سبزینه را حس نکردم!!
اگرماشه را دیدم اما هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد!! ...چرا روشنی را ندیدم؟؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند؟؟
دی، کودکی بدامن مادر گریست زار/کز کودکان کوی، بمن کس نظر نداشت
طفلی، مرا ز پهلوی خود بیگناه راند /آن تیر طعنه، زخم کم از نیشتر نداشت
اطفال را بصحبت من، از چه میل نیست /کودک مگر نبود، کسی کو پدر نداشت
امروز، اوستاد بدرسم نگه نکرد /مانا که رنج و سعی فقیران، ثمر نداشت
دیروز، در میانهٔ بازی، ز کودکان /آن شاه شد که جامهٔ خلقان ببر نداشت
من در خیال موزه، بسی اشک ریختم /این اشک و آرزو، ز چه هرگز اثر نداشت
جز من، میان این گل و باران کسی نبود /کو موزهای بپا و کلاهی بسر نداشت
آخر، تفاوت من و طفلان شهر چیست /آئین کودکی، ره و رسم دگر نداشت
هرگز درون مطبخ ما هیزمی نسوخت /وین شمع، روشنائی ازین بیشتر نداشت
همسایگان ما بره و مرغ میخورند /کس جز من و تو، قوت ز خون جگر نداشت
بر وصلههای پیرهنم خنده میکنند /دینار و درهمی، پدر من مگر نداشت
خندید و گفت، آنکه بفقر تو طعنه زد /از دانههای گوهر اشکت، خبر نداشت
از زندگانی پدر خود مپرس، از آنک /چیزی بغیر تیشه و گهی آستر نداشت
این بوریای کهنه، بصد خون دل خرید /رختش، گه آستین و گهی آستر نداشت
بس رنج برد و کس نشمردش به هیچ کس /گمنام زیست، آنکه ده و سیم و زر نداشت
طفل فقیر را، هوس و آرزو خطاست /شاخی که از تگرگ نگون گشت، بر نداشت
نساج روزگار، درین پهن بارگاه /از بهر ما، قماشی ازین خوبتر نداشت
(خداییش هم گریه داره هم لایک)
هرکی عاشق پروینه لایک کنه
بی تو Online شبی باز از آن room گذشتم
همه تن چشم شدم دنبال ID تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از case وجودم
شدم آن user دیوانه که بودم
یادم آمد که بگفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند این room را نظر کن
chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت بهEmail دگران است