اُمید وصلِ تــو
جـــانم به رقص می‌آرَد
چو باد صبح
که در گردش آوَرَد رِیحــان...

"سعدی"

✿ کپشن خاص ✿

- ز درد عشقِ تو ،
دوشم امید صبح نبود ..
اسیرِ عشق چه تاب شب دراز آرَد ..!

#سعدی

اُمید وصلِ تــو
جـــانم به رقص می‌آرَد
چو باد صبح
که در گردش آوَرَد رِیحــان...

"سعدی"

اُمیدِ وصلِ تــو
جـــانم به رقص می‌آرَد
چو باد صبح
که در گردش آوَرَد رِیحــان...

"سعدی"

اُمیدِ وصلِ تــو
جـــانم به رقص می‌آرَد
چو باد صبح
که در گردش آوَرَد رِیحــان...

"سعدی"

آورده اند که نوشیروانِ عادل را، در شکارگاهی، صید کباب کردند و نمک نبود.
غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد .
نوشیروان گفت :
نمک به قیمت بِستان ، تا رسمی نشود و ده خراب نگردد .
گفتند : از این قدر چه خلل آید ؟
گفت : بنیاد ظلم در جهان ، اندکی بوده است .هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده...

"گلستان سعدی"

سـَردرد هـای بیـخودی ...
چقد [ دَرد ] دآرَد ایـن زِنـدگی

چــه بَســآخُـــدآوَنـــد؛
هَــــرگِــره ای کــه دَرکـــآرِمــآمـــی اَنـدآزَد؛
هَمچــون گِــره هــآی قــآلـی بــآشَـد؛
کــه نَهــآیَتـاً قَصــددآرَدبــآآنهــــــآ؛
نَقشــی زیبـآرآبیــآفَـرینَـد...

وَقتــــــــــــــی روزِبَــــدی دآریــــــــــد؛
هَمیشـــه یــآدِتــآن بــآشَــد، کَــسِ دیگَـــری روزِبَــدتَــری دآشتــه اَســت...
شُکــــــــــــــرگُــذآرِدآشتــه هــآیِتــآن بــــــــــــآشیــد...

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی..
آوای تو می خواندَم از لایتناهی..
آوای تو می آرَدَم از شوق به پرواز..
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی..
امواج نوای تو به من می رسَد از دور..
دریایی و من تشنه ی مهر تو چو ماهی..
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان،
خوش میدهد از گرمی این شوق گواهی..
دیدار تو گر صبح ابد هم دهَدَم دست..
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی..
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم..
همواره تویی.. هرچه تو گویی و تو خواهی..

"فریدون مشیری"