You stand on the threshold of a chat , but you don't write ... .
در آستانه چت می ایستی ،
اما چیزی نمی نویسی ...
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آستان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من آنقدر زیاد رویا بافتهام و کمتر زیستهام، که گاهی سهسالهام. اما روز بعد اگر خوابی که دیدهام محزون باشد سیصد سالهام؛ تو اینطور نیستی؟ در لحظاتی به نظرت نمیرسد که در آستانهی آغاز زندگی هستی و زمانی دیگر سنگینی چندین هزار قرن را روی دوش خود حس نمیکنی؟
دیدی بعضیا با یه حرف کوچیک سریع عصبی میشن؟
اینا همونایی هستن که بزرگترین مسائل رو با خودخوری گذروندن
فقط الان آستانه تحملشون جایی واسه حرف جدید رو نداره!
اذیتشون نکنید...
شیر که جوش آمد، شروع میکند به سرریز شدن، اگر به موقع برسی و قبل از اینکه از دهانهی ظرف، بیرون بریزد شعلهاش را کم کنی و به موقع آن را هم بزنی، دیگر نه سرریز میشود، نه به مرز سرریز شدن میرسد.
در زندگی هم, آدمها به موقعش نیاز به محبت و توجه ما دارند. که اگر به موقع و در همان زمان طلایی حضور داشتهباشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم، آرام میگیرند و درد از آستانهی طاقت فراتر رفته را با نیروی عشق، مهار میکنند، تا مرز از کوره در رفتن و فروپاشی پیش نمیروند و باز میگردند به نقطهی ثبات روانی و احساس غنای درونی، مانع از احساس بیپناهی و اندوهشان میشود.
به موقع حضور داشته باشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم و به موقع برای دوست داشتنِ آدمها اقدام کنیم...
نرگس_صرافیان_طوفان
. .
زمانه سیاه سپری می شود، روشنایی بر آستانه ایستاده است، باران می نشیند، آسمان صاف خواهد شد، آرامش خواهد رسید و شوربختیها پایان میگیرد. اما تا این همه در رسد، چه رنجها که بر ما نخواهد رفت!
-استفان تسوایگ
ز آستانهیِ دل یافت
هر چه
هر کس یافت ...
"صائب تبریزی "
چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی
به آرامش می رسی ؛.
اگر هیچ کس را برای چیزی که هست و کاری که می کند ، سرزنش نکنی ..
اگر آستانه ی تحملت را بالا ببری و بپذیری آدم ها متفاوت اند
و قرار نیست همه،باب سلیقه ی تو باشند..
بپذیری رفتار دیگران ، تا وقتی به روان و آرامش تو آسیبی نمی زند،
به خودشان مربوط است ….
آدم هایِ امروز آنقدر دغدغه دارند که دیگر حوصله ای برای دخالت و قضاوت و سرزنش ندارند !
آدم ها خودشان مسئولِ رفتار و انتخاب هایِ خودشان اند ..
اگر رفتاری آزارت داد و برخوردی باب سلیقه ات نبود ؛
یا کنار بیا ، یا فاصله بگیر ،
همین !
احساس درد ، همراهِ ما بزرگ می شود و هر ثانیه ، استانداردها و آستانه ی هشدارش تغییر کرده ، و به احساساتی که پشتِ سر گذاشته ، بی تفاوت می شود . دردهایِ دیروز ، مسخره ترین اتفاقات از نگاهِ امروز ماست و دردهای امروز هم قطعا برایِ فردا و فرداهایمان پیش پا افتاده و دم دستی خواهند بود ، پس غصه خوردن برایِ احساسات و مشکلاتِ مقطعی که با گذر زمان ، بی اهمیت می شوند ، منطقی نیست !
از آدم هایِ دیروز ، آن ها که لیاقت داشته اند ، هنوز هم هستند و آن ها که ارزش ماندن نداشته یا به ما مربوط نبوده اند ، بی آن که بخواهیم یا حواسمان باشد ؛ فراموششان کرده ایم .
هم دردها و هم آدم ها ، راحت تر از چیزی که فکرش را می کنیم ، فراموش می شوند ... باید به "زمان" سپرد ،
زمان ؛ تکلیفِ اهمیت و ارزش اتفاقات و آدم ها را روشن می کند .
. .
مثلا همانی بشود که میخواستی، مثلا ذوق کنی و از ته دلت بگویی آخیییش!
مثلا حال دلت خوب باشد و به هرکس که رسیدی حال خوب و لبخندهای غلیظ تعارف کنی. مثلا بخندی، خندهات بشود قهقهه، مثلا ذوق کنی و ذوقت برق شود و بریزد توی چشمهات. مثلا هی دنبال کسی بگردی که بیتکلف بنشینی مقابلش و هی از حال خوبت و اتفاقات خوبی که افتاده حرف بزنی و ذوق کنی، هی حرف بزنی و از شدت هیجان، بالا و پایین بپری. مثلا کیف کنی از اینکه دیوانه خطاب شوی، مثلا شبها توی دلت قند آب شود و ثانیهها را تا رسیدن روز بعد بشماری. مثلا کلی دلیل برای خوشحالی داشتهباشی. کلی انگیزه، کلی دلخوشی، کلی حادثهی خوب در آستانهی وقوع...
مثلا رسیدهباشی به تمام چیزی که از جهان میخواستی....
#نرگس_صرافیان_طوفان