به همون اندازه که جواب تو آستینمه، اهمیتم نمیدم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آستینم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اونقدر که مار تو آستینمون
پرورش داده بودیم
قارچ پرورش داده بودیم
الان یکی از کارآفرینای نمونه ی
کشور بودیم واسه خودمون!
چوبی ب آستینم کرد روزگار
ک معنای سکوت مترسک را حالا میفهمم...
چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است..
به امید روزی که دستگیره دری به آستینمان گیر نکند...
پیشانیمان به در نخورد...
اسخوان آرنجمان به تیزی نخورد...
و انگشت کوچک پایمان به مبل و میز نخورد...!!!
بلند بگو آمین!!!
چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است...
به امید روزی که دستگیره دری به آستینمان گیر نکند...
پیشانیمان به در نخورد...
اسخوان آرنجمان به تیزی نخورد...
و انگشت کوچک پایمان به مبل و میز نخورد...!!!
بلند بگو آمین!!!
چنان ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﻢ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
که ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻠﺦ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ …
کاش باران بگیرد . . .
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش ” ها ” کنم و
با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم . . .
و خلاص . . .
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان. بعد دکتر بگه اوه خدای من این گروه خونیش خیییلی کمیابه، بعد پرستار با قیافۀ آشفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زودتر بهش خون برسونیم، بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن و پدرش به دکتر بگه دِ آخه لامصب یه نگاهی به دور و برت بنداز، دخترم داره جون میده! بعد دکتر داد بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو درمیارم، از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخند ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم «بیا بزن»… بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماد گلم؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره به هوش اومد بگه: پس عشق من کوش؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و با لبخند رضایت بگه: متاسفانه باید بگم به خاطرهها پیوست! روحش شاد…