ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ... ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ... ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ. ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ . ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ". بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد !!!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آنطرف
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سخت نگاهم کن
صداهای پشت سرت را بیخیال شو
دیروزها در تعقیب فردایمان میدوند
هیسس!
دستت را بسپار به انگشتانم
انگشتهایت را بینشان قفل کن و با دست دیگر شالات را بچسب!
سمند سبزی آنطرف خیابان به ما خیره مانده است
اینبار به پرواز نمیرسیم
سخت نگاهم کن..
نیازی به بررسی ساعت نیست.. پدران و مادرانمان سالهاست که مردهاند
کسی نگران ما نیست جز خودمان
به بوقهای تاکسیهای خطی توجهی نکن، تا خانه تنها چند سال فاصله بیشتر نیست
رژ لبت را که زدی مرا ببوس تا ردِ یک عمر سیگار را از لبانم محو کنی
سخت نگاهم کن..
دستهای عرق کردهام را به حساب استرس نگاهداشتنت بگذار
هوا، هوای "مهم نیست"های آنسوی خط است
هوای "امیدوارم خوشبخت شوی بعد من"های همراه با لبخند
بیا تا برای مقصدمان راهی به جز جدایی پیدا کنیم
بیا کمی اینطرف تر تا درون سایهی درخت منتظر مترو بایستیم
مردد نباش دستت را بده.. آن خط زرد را میبینی؟
آن را که رد کنیم همه چیز تمام میشود
قطار در حال آمدنست بجنب!
..
سخت نگاهم کن..
هی مواظب باش.. نزدیک بود زیر قطار بروی.. حواست کجاست؟ بجنب باید ایستگاه بعدی مستقیم به سمت فرودگاه بروی
آب دهانت را قورت بده و نفس عمیقی بکش و چشم هایت را ببند
نگران نباش برو
من..
سخت نگاهت میکنم
ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ،
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻤﺪﺍﻥ خود را بر ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ، ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ،
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥﻃﺮﻑ ﻣﯽﺑﺮﺩﻩ است...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ است
ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺑﺎﻓﯽﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ...
ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥﺷﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !
بعضیها "دلنوشته هایشان "خوب است
بعضیها "آرامش صدایشان آنطرف خط" خوب است .
بعضیها "قهوه خوردن با آنها" خوب است این بعضی ها خودشان "چقدرتنهایند"...........!!!!!!
کفش کودک را دریا برد,
کودک روی ساحل نوشت:دریای دزد!
آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت,
روی ماسه ها نوشت:دریای سخاوتمند!
موجی آمد ونوشته ها را شست.
دریا آرام گفت:از قضاوت دیگران نهراس,اگر میخواهی دریا باشی…
از یک روز به آنطرف تر
به یقین ِ تنهایی می رسی ..
برآورد می کنی کمّیتِ آدم های دور و برت را .. که
هر چه بیشتر باشند،
کیفیت تنهایی ات اعلی تر می شود..
یقین تنهایی یعنی
بی کسی ات را در پستوی ذهنت پنهان می کنی تا
مبادا احدی بویی ببرد که
پشت لبخندهای شیک و تمیزت ،
چه زهر خنده هایی خاک می خورند .. که
خوب می دانی
هیچ کس هنوز آنقدر عینی نیست تا
تو را از ذهنیت ِ تنهایی ات، بیرون بکشد ...
{ حمیدرضا هندی }
برای دل خودم مینویسم… برای دلتنگیهایم برای دغدغههای خودم برای شانه ای که تکیه گاهم نیست! برای دلی که دلتنگم نیست… برای دستی که نوازشگر زخمهایم نیست… برای خودم مینویسم! بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست!
• . •
نشستم، خسته شدم؛ دیگر قایق نمیسازم… پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد؛ وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است!
• .
وقتى حالت خوب نیست و دارى قدم میزنى ، رسیدن انصاف نیست
:: ::
دلم خوش نیست غمگینم… کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند… کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی: عجب احساس زیبایی…! تو هم شاید نمیدانی…!
....
....
می آیم دردهایم راروی این صفحه مجازی مینویسم...ولی هیچوقت هیچ کس نفهمیدمن این هارا واقعی "درد"میکشم!!حال من ینى....یک قدم ازافسردگی آنطرف تر.....!
اينجا قطب است!
شايد از قطب هم سردتر...
مردماني كه دلشان سخت سرد و بي بخار شده است...
چشماني كه محبت را به شهوت فروخته اند...
و دستاني كه اگر هم دستگيري كنند بي دليل نميكنند...
شايد اين روزها همه با خود اين جملات را زمزمه ميكنيم.
اما
يك چيز مي ماند:
من ميدانم كه به اندازه ي اين سرما ، آنطرفتر آتش محبتي شعله ور است
ميدانم كه به ازاي هر جنگي ، صلحي برپاست
ميدانم خدايي آن بالا نشسته كه نگهباناني بر زمين گماشته تا تو را دست گيري كنند، وسيله هايي كه لحظه به لحظه زندگي به تو ميدهند...
آرام باش!
سخت از لطف بي كران آرام باش ، كه آرام سختي ها را پذيرا باشي!