عشق،
پوشيدهترين سمت جنونمندی ماست
نور
در ظلمت آيينه مپاشان
بگذار تو را گم نكنم
شايد
در دل چشم سياه تو كسی پيدا شد...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آيينه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شهر خالیست
شهرياران به پژواك آيينه مشغول
مردهها سروران زميناند
مرگ بر مرگ!
خدادر گُل،خدا در آب و رنگ است
خدا نقاش اين جمع قشنگ است
خدا ذات گُل و ذات قنارى است
خدا اثبات باران بهارى است
خدادر هرنظر آيينه ماست
همين حالا خدا درسينه ماست
و اما مرگ .....
سعى نكنيد آن قـــدر نمـــيريد تـــا زندگــى مجبور شود از
چشمانتان بزند بيرون .....!!
فرق مرگ و زندگى اين است كه :
اولى نيست ، دومى هست ، ولى وقتى اولى هست ، دومى
نيست .....!!
نبايــد وقتمان را بــراى نــمردن تلف نماييم ، بلكه بـايـد از
طريق بهتر مردن ، مرگ را تلف كنيم .....!!
مرگ ، همچون آيينه اى در بـرابـر زندگى قرار گرفته است
البته آيينه كه نــه ، نور افكنى ست كــه زندگى را براى مــا
** ديدنى تر ** مى كند .....!!
مرگ را باور كنيد ، فقط در اين صورت است كه او به شما
خواهد گفت : حالا بفرماييد مثل آدم زندگى كنيد .....!!
و مردن هم شرايطى دارد ، حداقل مدتى را بـايــد زندگى
كــــرد ..........!!!
خدايا فقط مرگ با عزت از تو مى خواهم
يك روز مي آيي كه من، ديگر دچارت نيستم
از صبر ويرانم، ولي چشم انتظارت نيستم
يك روز مي آيي كه من، نه عقل دارم نه جنون
نه شك به چيزي، نه يقين، مست و خمارت نيستم
شب زنده داري ميكني، تا صبح زاري ميكني
تو، بي قراري ميكني، من بي قرارت نيستم
پاييز تو سر مي رسد، قدري زمستاني و بعد
گل مي دهي، نو مي شوي، من در بهارت نيستم
زنگارها را شسته ام، دور از كدورت هاي دور
آيينه اي رو به توام، اما كنارت نيستم
دور دلم ديوار نيست، انكار من دشوار نيست
اصلا "من"ي در كار نيست، امنم، حصارت نيستم
خداوندا ...
دوستانى دارم آيينه تمام نماى عشق
رسمشان معرفت
كردارشان جلاى روح
و يادشان صفاى دل آرام من است
پس آنگاه كه دست نياز به سوى تو مياورند
پر كن از آنچه كه در مرام خدايى توست ...
نفس نميكشد هـــــــوا
قدم نميزند زمـــــــــين
سكوت ميكند غــــــزل
بدون تو فقط همين
تمام لحظه ها شده
سكوت در نگاه تو
در آيينه نگاه تو
نگاه كن فقط همين
نفس درون سينه ام
چو سنگ سخت و سرد شد
صدا بزن به هر نفس
نفس تويي فقط همين
من در آيينه رخ خود ديدم
وبه تو حق دادم.
آه مي بينم، مي بينم
تو به اندازه تنهايي من خوشبختي
من به اندازه زيبايي تو غمگينم...
منتظرم!
منتظر دلى از جنس نور،
كسى از قوم خورشيد!
كسى از نژاد نفس هاى گرم!
مردم نيز منتظرند!
و غرق در لحظه هاى انتظار،
نيازشان را از لابه لاى نفس هاى حيران خود بازگو مى كنند..
شقايق ها منتظرند!
منتظر كسى كه به فرهنگ، شبنم ايمان بياورد..
كسى كه آيينه هاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاى ارغوانى را از كوچه هاى پريشانى نجات دهد..
کوچه ها چشم به راهند!
چشم به راه قدم هايى كه زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كنند..
كوچه ها منتظر چشمان باران زايى هستند كه با قدم هايش جان مردم را به شبنم اشك ها بشويد..
جاده ها منتظر رهگذرى هستند كه براى هميشه خواهد ماند..
منتظر قدم هايى كه تن مرده كوچه ها را زنده مى كند..
لاله ها منتظرند!
منتظر كسى كه همزاد موج هاى خورشيدى است..
كسى از جنس ابر، پريزاد باران..
عاشقان منتظرند!
عاشقان بى تابند،
بى قرارند، تا هم آواز شيدايى صبح فردا باشند..
آقاجان! عاشقانت صبورند...
آخرين هفتهی زمستان است
همه چشم انتظار چهرهی عيد
پر شده شهر از هوای بهار
عطر گلهای سرخ و سبز و سپيد
در خيابان و کوچه و بازار
دست در دست مادر و پدرند
کودکان با نشاط آمدهاند
تا لباس قشنگ و نو بخرند
مثل آيينه صاف و براق است
کفشها زير نور ويترينها
کودک اصرار میکند: بابا !
من از اين کفشها، فقط اينها !
چند؟ ناقابل است ؛ ده تومان
ده هزار ؟! اينکه ... چشمهای پدر
بر زمين خيره میشود اما
منتظر مانده چشمهای پسر
کودک و عيد و خنده و شادی
کودک و کفش نو، لباس قشنگ
کودک و سرزمين روياها
عطرها، نورهای رنگارنگ
میخری هان ؟ ببين چه برّاق است
ظاهرش مثل کفش مردانه است
میخری هان ؟! ببين که مرد شدم
مرد در فکر خرجی خانه است ...
راستی چند روز مانده به عيد ؟
عيد آجيل و ماهی قرمز
عيد اين سفرههای دور از نان
که به سامان نمیرسد هرگز
میخری هان ؟! بله ! بله ! حتماً
میزند خنده شادمانه پسر
لبش از شادی و شعف باز است
مثل لبخند کفشهای پدر
در خيابان و کوچه و بازار
هيچکس بغض مرد را نشنيد
آی تقويمهای رنگارنگ
راستی چند روز مانده به عيد ؟!