شبها
چشمهایم را میبندم که بخوابم
ناخواسته به ذهنُ خیالم میایی
نور افتاب به چشم هایم میتابدو
من هنوز بیدارم...
:ساحل
:
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ابدو
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شبها
چشمهایم را میبندم که بخوابم
ناخواسته به ذهنُ خیالم میایی
نور افتاب به چشم هایم میتابدو
من هنوز بیدارم...
:ساحل
:
کاش در آینده یه شوهر خوش سفر داشته باشم
به تلافی تمامی مسافرتایی که نرفتم
البته شانس منه ماه عسلم میریم شابدولعظیم :|
آقایی جان ،❣
" #محمدم "❣
روز مرد بهانه است ...❣
تو بهترین اتفاق زندگی منی ❣
من تورا تا ابدو یک روز که نه ❣
تا خود خدا عاشقانه ❣
دوستت خواهم داشت ...
آقایی جان ،❣
" #مهدی "❣
روز مرد بهانه است ...❣
تو بهترین اتفاق زندگی منی ❣
من تورا تا ابدو یک روز که نه ❣
تا خود خدا عاشقانه ❣
دوستت خواهم داشت ...
جای تو فقط اینجاست
تا ابدو یک روز در کنارِ مَن:)
ازخداپرسیدم
خدایاچطورمیتوان
بهترزندگی کرد؟
خداجواب داد:
گذشته ات رابدون
تاسف بپذیر،
بااعتمادزمان حال ات
رابگذران،
وبدون ترس براےآینده
آماده شو،
ایمان رانگه دار
شک هایت راباورنکن
می ترسم از بعضی آدمها ...
آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی رهایت می کنند
آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند
آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان ...
آدمهایی که امروز قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت ...
آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند
آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند
امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه
آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند ...!
چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخواهند می کشند
هر رنگ که بخواهند می زنند ...!!!
انوشیروان را معلمی بود روزی معلم اورابدون تقصیر بیازرد . انوشیروان کینه اورا دردل گرفت تابه پادشاهی رسید. آن گاه ازاو پرسید :چرا بی سبب بر من ظلم کردی؟معلم گفت:چون امید ان داشتم که بعد از پدر به پادشاهی برسی ،خواستم که به تو طعم ظلم بچشانم تا درایام سلطنت به ظلم اقدام نکنی.
دلم ب اندازه ی تمام وزن اینروزهام گرفته ...ودلم گریه داره......
نمیدونم چه حکایتیه بین همیشه ی این حالم با بی کسی های مکرر!!!
نمیدونم چرا دلم اینقدبغض داره!!
همه ی صداها سرده وبه طرزعجیبی غریبم میون خودمودنیام!!نمیدونم چراهروقت اینجوری میشم احساس غربت میکنم....
احساس آدمی ک سالهاست میون روزهاش فقط کلمه ها وصداها رومیشنوه وکسی نمیفهمه اون چی مگه!!
انگار تو1جای دنیام موندم!!گرچه هرروزخودمومتقاعدمیکنم که حوصله داشتن کسی روندارم،وجنگ و دعوا،بکش ونکش تورابطه رونمیخوام وحوصله ی حتی کل کل عاشقانه روندارم وبه هزاران دلیل پذیرشم تعطیل شده!!
اماوقتی اینطوری ام خالی وغریب دلم کسی رومیخواد که بفهمه غصه هامودردهامووتمام لحظه هایی رو که اشک رودلمه وناآرومم...گرچه که مدتهاست ناامیدم ازاینکه کسی بفهمه چی میگم!!
نمیدونم چراچندیست دلم میخواد کسی بیادوهیچی نگه هیچی نگم امابدونه که لازمش دارم بدونه چقدازتوداغــــــــــــــونم......
میدونی،قسمت غم انگیز داستان زندگی بی سروته من بی حمــــــایتیه مدامه....که تمام استخون هام قیژقیژ فریادمیزننش!!
هیچ چیزمدام نیست وهیچ چیزراعادت نباید؛همه روزی می آیندوروزی آنقدرسخت میروند که توباورت نیست که چگونه رفتند!.... این قسمت نمایش نامه ی بی شخصیت ما فقط خودمانیم و سن و پرده ی نیوفتاده ای که کشیدنش را آرزو مندیم