روزی ابوالحسین نوری بیمار شد . جنید به عیادت او آمد و گل و میوه آورد .
بعد از مدتی جنید بیمار شد .
نوری با اصحاب به عیادت آمد . پس با یاران گفت :
هر کسی از این بیماری جنید چیزی برگیرد تا او صحت یابد .
گفتند : بر گرفتیم
جنید لحظاتی بعد برخاست . نوری گفت :
این نوبت که به عیادت آئی چنین آی نه چنان که گل و میوه آری ....
تذکره الاولیا
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ابوالحسین
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)