‏چرا توی رابطه نمیرم؟ چون میخوام از احساساتم محافظت کنم.

من متوجه ته کشیدن احساساتم هستم؛ مثل یک باتری که مدام نیاز به شارژ داره اما زود خالی می‌شه.
نمی‌دونم چرا اغلب در بهترین لحظات، احساس جداافتادگی می‌کنم؟

از بس احساساتمون رو توخودمون خفه کردیم الان مدت هاست که به کسی حسی نداریم و تبدیل به ربات شدیم!

متأسفم اگه گاهی وقتا باعث میشم احساس کنی که دوستت ندارم، اما مطمئن باش بیشتر از چیزی که فکر می‌کنی دوستت دارم، فقط تو بیان احساساتم خوب نیستم.


«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»
«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»

تصمیم گرفتم شما را فراموش کنم و مطمئن باشید
فراموش خواهم کرد.
به عقیده و فکر شما بی اندازه اهمیت میدادم ولی بی ثباتی آن بر من ثابت شد
دنیا خیلی بزرگ است، من اگر شما را که صورت آرزوها و امیالِ باطنم بودید از دست داده‌ام،
مسلماً در این دنیای بزرگ کسی را پیدا خواهم کرد که به عواطف و احساساتم بی اعتنا نباشد.
به علا‌وه اگر من شمارا از دست داده ام
شما هم در عوض دلی را از دست داده‌اید
که تپش های عاشقانه آن را
در هیچ جای دیگر نخواهید یافت.

- از نامه های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور

من فکر نکنم حالم خوب باشه، احساساتم خیلی به هم ریخته‌اس، یه لحظه حالم خوبه، لحظه بعد حالم گرفته‌اس، گاهی اوقات خیلی احساس پوچی میکنم، انگار یه حفره تو قلبم هست، یه وقت‌هایی همه چیز گیجم میکنه، روزها گم میشن و با همدیگه هیچ فرقی ندارن و شب‌ها با خودم تنهام و توی افکار بی‌انتها غرق میشم، هر شب برای خوابیدن تلاش میکنم و درگیرم، تمام اتفاقات و پشیمونی‌هام رو مرور میکنم ولی الان انگار درون یه مه غلیظ گم شدم و دنبال امید میگردم، امیدی که من رو به این زندگی وصل کنه، یه معجزه لحظه آخری.

کاش می‌شد تمام احساساتم رو خاک کنم و از شرشون خلاص شم ولی مشکل این‌جاست که برای این کار تنها راه اینه که خودمم باهاشون خاک بشم.

متسفانه/خوشبختانه نسبت به احساساتم خیلی آگاهم و اگر هم اشتباهی در موردش می‌کنم، کاملن عامدانه‌ست. با چشم باز می‌رم توی چاه..

‏بعد از غیبتی می‌‌آیند، احساساتمان را در هم می‌‌ریزند و سپس میروند

.࿐

عمیقا دلم میخواد همه احساساتمو بریزم دور و بقیه زندگیمو به منطقی ترین شکل ممکن بگذرونم.