یک بار از توماس ادیسون سوال شد که، پس از بیست و پنج هزار بار کوشش بی نتیجه برای ساختن باتری، نسبت به شکست چه احساسی دارد؟
پاسخ او برای همه ی ما دارای اهمیت است:
شکست؟
من ابدا شکست نخورده ام، حالا بیست و پنج هزار طریقه را میشناسم که نمی توان باتری ساخت...
اینجوری برای اهدافت قدم بردار!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ادیسون
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
سخنران : «ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍﯾﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪن؟»
حضار ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩن : «ﻧﻪ!»
سخنران: «ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ!»
سخنران: «ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ ﺑﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ.»
سخنران: «ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ. ﺳﭙﺲ یکی از حاضرین ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ دیگه کیه؟ چرا ﻣﺎ ﺗﺎ ﺍلاﻥ اسمشو ﻧﺸﻨﯿﺪیم؟!»
سخنران ﮔﻔﺖ: «ﺣﻖ ﺩﺍرین ﺍﺳﻤﺶ ﺭو ﻧﺸﻨﯿﺪه باشین، ﭼﻮﻥ ﺍﻭن ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ!»
سہ چیز برای
"شــــــاد" بودن حیـاتی است...
ڪاری بـرای انجـام دادن
ڪسی بـرای دوسـت داشتن
و امیـــــد بہ فـــــردای بهتـــــر
(ادیسون)
سه چیز برای شاد بودن حیاتی است!
کاری برای انجام دادن
کسی برای دوست داشتن
و امید به فردای بهتر
#ادیسون
#توماس_ادیسون
من نمیگویم که ١٠٠٠ شکست خوردهام.
من میگویم فهمیدهام ١٠٠٠ راه وجود دارد که میتواند باعث شکست شود.
سه چیز برای شاد بودن حیاتی است!
کاری برای انجام دادن
کسی برای دوست داشتن
و امید به فردای بهتر
ادیسون
ادیسون به خانه بازگشت یاد داشتی به مادرش داد
گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند
نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا اورا به مدرسه راه نمی دهیم
ادیسون ساعتها گریست
ودر خاطراتش نوشت :
توماس آلوا ادیسون
کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد
مــادرم فـرشــــــتــه است ..
ولی ...
هیچوقت ندیدم پرواز کند ...
زیرا به پایش ...
مـــن را بسته بود ...
بــرادرم را...
و همه ی
زندگیش را ...
معذرت میخواهم نیوتون ...!
راز جاذبه،
"مــــــادر"
من است!
معذرت میخواهم ادیسون!
چرا که "مــــــادر" من اولین چراغ زندگی من است!
معذرت میخواهم انیشتین!
فرمولهای تو از توضیح "مــــــادر" من عاجزند!
رومئو!
همه راه ها به عشق "مــــــادر" من ختم میشود ...!
مــــــادر من ،
عــــــشــــق من است...
میترسم برای ماندن در کنارم از بهشت به جهنم بیاید ...
مــــــادرســـت دیگر ...
مادرم فرشته است...
ولی هیچ وقت ندیدم پرواز کند...
زیرا به پایش مرا بسته بودند...
برادرم را...
پدرم را...
و همه ی زندگیش را...
معذرت میخواهم نیوتون! راز جاذبه،"مادر" من است!
معذرت می خواهم ادیسون! چرا که "مادر" من اولین چراغ زندگی من است!
معذرت می خواهم انیشتین! فرمول های تو از توضیح "مادر" من عاجزند!
رومئو! همه راه ها به عشق "مادر" من ختم میشود!
مادر من عشق من است...
میترسم برای ماندن در کنارم از بهشت به جهنم بیاید
مادر است دیگر...
من شاعرم! حال مرا عالم نمیفهمد
جز تو کسی چیزی از اشعارم نمیفهمد
کشف جدید روزگار ما تو هستی که
برق نگاهت را ادیسون هم نمیفهمد!
سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانیست
سیل است دیگر... بارش نمنم نمیفهمد
من کشتهی عشق تو خواهمشد، ولی افسوس
هویّت سهراب را رستم نمیفهمد
کلّ شکایتهای من تنها همین جملهست:
معشوقهای که دوستش دارم... نمی فهمد!