.........
ریشه های قالی را تا می کنیم..
تا سالم بماند
ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را..
با تبر نامهربانی قطع می کنیم
و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!
دل می شکنیم
و اسمش می شود فهم و شعور
چشمی را اشکبار می کنیم
و اسمش را می گذاریم حق
غافل از اینکه اگر در تمام این موارد
فقط کمی صبوری کنیم
دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم
ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم
و چون ریشه های قالی محترم بشماریم
گاهی متفاوت باش
بخشش را ازخورشید بیاموز
محبت را بی محاسبه پخش کن
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ازخورشید
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
گاهی متفاوت باش
بخشش را ازخورشید بیاموز
که ترازوئی ندارد
سبک وسنگین نمیکند
جدا نمی سازد
و فرقی نمیگذارد.
به همه از دم روشنایی می بخشد
محبت را بی محاسبه پخش کن
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا
و باور داشته باش خدایی که در این نزدیکیست، بهترینها را برایت رقم زده است...
نامه:
شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من !!!
پروردگارت باتومی گوید:
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خداییم را خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … به یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
تو عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم..خدایی عالمی دارد...
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا...
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب....
توغیرازما مگرخدای دیگری داری...؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود...
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را...؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد...؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم...؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته …
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند...؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من... ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است...
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من... !!
M
فاصله من با خورشید چقدره؟خیلی زیاد!امامن هرروز میتونم ببینمش!فاصله ام تاماه چقدره؟اونم خیلی زیاد!اما هرشب میتونم ببینمش!فاصله ام باتو چقدره؟خیلی کم!اما نمیتونم ببینمت!اما نه...انــگارفاصـــله من ازتو خـــیلی بیشتر ازفاصله من ازخورشید وماهه!
همه چیز سیاهه!دل ها..چهره ها..ذهن ها...نیت ها...!
درست مثل شب!حتی خورشیدم سیاهه!امروز خودم دیدم!وقتی درست به خودش نگاه کردم!ســیاه ســـــیاه بود...آدما وقتی مفهوم آزادی رو میفهمن که محدود میشن!تاقبل ازاون شیرینی آزادی رو درک نمـــیکنن!
آرزو دارم فقط میتونستم هفته ای یه بار،..اونم برای چند ثانیه ازنزدیک به چشمات زل بزنم...