حق الناس همیشه پول نیست
گاهی دل است
دلی که باید بدست می آوردیم
ونیاوردیم
دلے راکه شکستیم
و رهاکردیم
دلهای غمگینی که
بی تفاوت ازکنارشان گذشتیم
خدا از هرچه بگذرد ازحق الناس نمیگذرد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ازکنار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به نظرتون خیلی زشت نیس ازکنار آدم رد میشین میپرسید عروس ننم میشی و بدون منتظر موندن واسه جواب به راهتون ادامه میدید؟
زمان می گذرد؛
خیلی چیزها تغییر می کند ؛ یک روز به خودت می آیی و میبینی که دوستان واقعیت را نشناخته ای و دشمنانت به تو لبخند میزنند ! کسانی را ازیاد برده ای که زمانی جزو بهترین هایت بوده اند ؛ با آدمهای جدیدی آشنا میشوی که هرکدام حس جدیدی درتو می کارند و گاهی خاطره ای قدیمی را درتو زنده می کنند ؛ بوی عطرشان گاهی قلبت را می فشارد ،ازبعضی مکان ها با ترس می گذری و خاطره های خنده دارت اشک آور میشوند؛
یک روز صبح ازخواب بیدار میشوی و ازکنار درختی شکوفه دار می گذری که زمانی خالی ازبرگ بود و متوجه میشوی که گلفروشی سرکوچه را به دکه ی روزنامه تبدیل کرده اند وبه این فکرمیکنی که زمان سرسخت ترین چیزها را تغییر می دهد ! حتی باورهایی که زمانی قلبت را میساختند..
. .
حق الناس همیشه پول نیست
گاهی دل است
دلی که باید بدست می آوردیم
ونیاوردیم
دلے راکه شکستیم
و رهاکردیم
دلهای غمگینی که
بی تفاوت ازکنارشان گذشتیم
خدا از هرچه بگذرد ازحق الناس نمیگذرد
حق الناس همیشه پول نیست
گاهی دل است
دلی که باید بدست می آوردیم
ونیاوردیم
دلےراکه شکستیم
ورهاکردیم
دلهای غمگینی که
بی تفاوت ازکنارشان گذشتیم
خدااز هرچه بگذرد ازحق الناس نمی گذرد
آنکه من میخواستم دیگر نمی آید رفیق....
هرکسی آمد گفتش انگاربیخیال... انگار همین باید رفیق....
من دلم تنگ میشود هرلحظه دیدارش کنم....
اوهمنیجاست مرا یک دم نمی پاید رفیق.......
ازکنارش رد شدم بی اعتنا شاید که دنبالم کند...
او همانجا ماند... من افتادمو پایم نمی اید رفیق...
عمرمن من هم می رود کم کم می کاهد مرا....
عشق اورا پس چرا..ازیاد نمی کاهدرفیق...
میشود روزی سرش سنگ آید از یاردیگر...
پیش من آید نمی دانم ولی شاید رفیق...
او اگر بازایدم ترکم خواهدکرد.مرا..
چون مرا ازدل نمیخواست و نمی خواهد رفیق!!
تاییید
چقدردوست داشتم یک نفرازمن می پرسید
چرانگاه هات آنقدرغمگین است؟
چرالبخندهایت آنقدربی رنگ است؟
اما افسوس افسوس
هیچ کس نبودهمیشه من بودم ومن تنهایی پرازخاطره
آری باتو هستم باتویی که ازکنارم گذاشتی
وحتی یک بارهم نپرسیدی چراچشم هانت بارانی است
مینویسم "دوستت دارم"
تو ازکناراین شعر آهسته عبور کن
باورکن یکی دارد اینجا......
یواشکی
گریه هایش را میخندد:(
دوستان اين متنو خودم نوشتم!!لطف کنين بخونين وبرداشت ونظرتونو در موردش بگين!!!
"روي خطی ايستاده ام که امتداد آن با خط طلوع خورشيد زاويه ی صفر ميسازد!!
وخورشيد هرچه بيشتر سرک ميکشد به سمت غروب ،
سايه ام سنگين تر ميشود به روی دوش زمين!!
تا آنجا که زمين کنار ميزند بار اين سياهی را ازپشتش؛
سايه ام در تار وپودم حلول ميکند دوباره!!
هرشب کالبدم هرچه زشتی ست را به زباله دانی زمين ميريزدو
هر صبح دوباره به من برميگردد!!!
وميان اين همه روشنی زخم عميقم پوزخند ميزند به اين توهم سپيد!
انگار يک جا اين يک تکه سپيدروحم را جا گذاشته باشم،
خلا آن هر روز زير شعاع نوری يک ذره بين بيشتر به چشم مي آيد!!
نه اينکه وقتی خورشيد به استقبال طلوع ماه ميرود تکه ي گم شده ام ديگر نباشد،
فقط کمی به چشم نمی آيد!!
من به اندازه ي طول يک سپيده دم فرصت دارم به دنبالش گوشه کناره های گذشته ام را بگردم !!
گذشته اي که از يک ثانيه پيش شروع ميشود تا يک قرن پيش،تا تولد اولين سايه...
گويی شيطان با ناخن هاي تيزش يک تکه از روحم را بکند ودر کيف دستی اش بگذارد!!
کيف دستي اش فکر ميکنم طلايی باشد!
وحالا هرروز آرام در خيابان ها قدم ميزند
ازکنار آدم هايی عبور ميکند که تکه روحشان در کيف دستی اش خاک ميخورد
وشايد ديگر آنقدرها عجيب نباشد که هر صبح چشمکی حواله ی خورشيد کند...
کنارخیابان ایستاده بودم باخودم به مدل های ماشین هاوگرفتاریام فکرمیکردم. امبولانسی ازکنارم ردشد که روش نوشته بود فکرش رانکن اخرش مسافرخودمی.......