ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم
به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم
به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت
که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم…
#وحشی_بافقی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی استخوانم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم
به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم
به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت
که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم…
#وحشی_بافقی
✿ کپشن خاص ✿
- خیالت را باید برنامه ریزی کرد
صبح تا فلان ساعت بخشی از تو را
ظهر تا ساعتِ فلان بخش دیگرِ را
و شبها تمامت را مرور کرد..
باید یاد تو را تمامِ وجودم به رسمیت بشناسد
باید که خیالت تمامِ من را احاطه کند
از پوستم تا استخوانم..
باید بشناسندت
باید به خورد استخوانهایم بروی
که حتی با مرگ هم چیزی به نامِ فراموشی وجود نداشته باشد.
#شاهین_پورعلی_اکبر
Some memories never leave your bones.
Like salt in the sea;they become part of you.
بعضی از خاطرات هیچ وقت استخوانم هایت را نیز رها نمیکند.
مثلِ نمکی که در دریاست ؛ اون ها بخشی از وجودت خواهند شد.
حال من خوب است اما بازهم بد می شود
آب دارد از سَرِ آبادی ام رد می شود
قول دادن ، برنگشتن ، عادت دیرینه ای ست
مرد هم باشد به یکباره مردد می شود ..
اینچنین با دست خالی برنمی گردم به شهر
عمر من هربار صرف ِ رفت و آمد می شود
آسمان با غم تبانی می کند در چشم هام
با غروب رفتنت هم رنگ دارد می شود ..
ترس را تزریق خواهد کرد در رگهای من
فکر تو در استخوانم سوز ِ بی حد می شود
آه از نفرین دامنگیر در دامان شب
بدبیاری های من دارد زبانزد می شود ..
بردلم افتاده دیگر برنمی گردی تو هم
آخرش هم اتفاقی که نباید می شود ..
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ
از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل
تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن
غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل
دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل
این غم غبار یار و خود از ابر این غبار
سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل
ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی
زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل
غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر
این جوهر جلی که جلا می دهد به دل
قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش
با همتی که بال هما می دهد به دل
تسلیم با قضا و قدر باش شهریار
وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل