مردم بهش میگفتن قاتل پاییز، اما اسم خودش ایوب بود، کارش این بود که می‌افتاد توی جنگل درختای خشک شده رو قطع می کرد و هیزم میفروخت، خودش میگفت من درختای مرده رو از رو زمین جمع میکنم
همیشه یه کلاه کشی مشکی می‌کشید روی سرش، یه عینک قدیمی ته استکانی داشت با یه عالمه ریش قهوه ای
وقتی میرفتی پیشش تا هیزم بگیری تنها حرفی که باهات میزد فقط قیمت هیزم بود که بهت میگفت
یه روز گفتم ایوب خان یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی؟ مثل همیشه جواب نداد
گفتم چرا به شما میگن قاتل پاییز؟
می دونی پسر، درخت خشک شده همیشه هست، توی بهار هست، توی تابستون هست، اما من هیچ وقت نمیذارم هیچ درخت خشکی تو پاییز سرش بلند باشه درختی که خشک باشه واسه پاییز چه فایده داره، برگ داره که بریزه؟ میتونه پاییزو قشنگ کنه؟ پاییز حرمت داره
درختی که خشک شد رو باید کشت تا رنگ پاییزو نبینه
آدما هم همینن
مبادا پاییز بشه و عاشقت نباشه
پاییز که شد بهش امون نده، دستش رو ول کن.

#مسعود_ممیزالاشجار