اگر دنيا خزان گردد ... اسير غم نمي گردم
زمین هم آسمان گردد ، از عشقش کم نمي گردم
به جز راهش ، نمي جويم ... به جز نامش ، نمي گويم
به جز او در پی یاری ، در اين عالم نمي گردم
سخن راني مکن جانا ، که من درمان نمي گيرم
ببين کورم ... کرم ! ، بشنو ... که من آدم نمي گردم
تو شيريني و من تلخم ، تو همراهي و من هرگز :
براي هيچ کس جز او ، دمي همدم نمي گردم
من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي
ولي با ذلت و خواري ، پي شبنم نمي گردم
چه شیرین است، اندوهش! غمش! دردش! جراحاتش!
شفایم را نمی خواهم ، پی مرهم نمی گردم
تصور می کنم امشب ، که می میرم در آغوشش
وز این آغوش تمثالی ، جدا یک دم نمی گردم
" محسن نظری "
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اسير
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ازهمه دل بريده ام دلم اسير يك نگاست تمام آرزوي من زيارت امام رضاست.
الســـــــــــلام عليك يا علي بن موســــــــــــــي الرضـــا
بادبادک ها هرچقدر هم که اوج بگيرند
هنوز با آن نخ کذايي ، اسير زمين اند !
امام صادق علیه السلام :
إنَّ الحُرَّ حُرٌّ على جميعِ أحْوالِهِ: إنْ نابَتْهُ نائبَةٌ صَبرَ لَها ، و إنْ تَداكَّتْ علَيهِ المَصائبُلَم تَكْسِرْهُ و إنْ اُسِرَ و قُهِرَ و اسْتُبْدِلَ باليُسرِ عُسرا، كماكانَ يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الأمينُ صلواتُ اللّه ِ علَيهِ : لَم يَضْرُرْحُرِّيَّتَهُ أنِ اسْتُعِبدَ و قُهِرَ و اُسِرَ(كافي ، ج2، ص89 ،ح 6 )
آزاده در همه حال آزاده است . اگر بلا و سختىبه او رسد شكيبايى ورزد و اگر مصيبتها بر سرش فرو ريزند او را نشكنندهرچند به اسيرى افتد و مقهور شود و آسايش را از دست نهاده به سختى وتنگدستى افتد . چنان كه يوسف صديق امين، صلوات اللّه عليه ، به بندگىگرفته شد و مقهور و اسير گشت اما اين همه به آزادگى او آسيب نرساند
نامت چه بود؟
آدم
فرزند؟
بنويس اولين يتيم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك
اينك محل سكونت؟
زمين خاك
آن چيست بر گرده نهادي؟
امانت است
قدت؟
روزي چنان بلند كه همسايه خدا،اينك به قدر سايه بختم به روي خاك
اعضاء خانواده؟
حوّاي خوب و پاك ، قابيل خشمناك ، هابيل زير خاك
روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت؟
اينك فقط سياه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگي به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم در هواي دوست ،نه آ نچنان وزين كه نشينم بر اين خاك
جنست ؟
نيمي مرا ز خاك ، نيمي دگر خدا
شغلت ؟
در كار كشت اميدم
شاكي تو ؟
خدا
نام وكيل ؟
آن هم خدا
جرمت؟
يك سيب از درخت وسوسه
تنها همين ؟
همين!!!!
حكمت؟
تبعيد در زمين
همدست در گناه؟
حواي آشنا
ترسيده اي؟
كمي
ز چه؟
كه شوم اسير خاك
آيا كسي به ملاقاتت آمده؟
بلي
كه؟
گاهي فقط خدا
داري گلايه اي؟
ديگر گلايه نه، ولي ...
ولي چه ؟
حكمي چنين آن هم يك گناه!!؟
دلتنگ گشته اي ؟
زياد
براي كه؟
تنها خدا
آورده اي سند؟
بلي
چه ؟
دو قطره اشك
داري تو ضامني؟
بلي
چه كسي ؟
تنها كسم خدا
در آ خرين دفاع؟
مي خوانمش كه چنان اجابت كند دعا
تقصير من است كه تو كم مي آيي
وقتي كه شوم اسير غم مي آيي
اين جمعه و جمعه هاي ديگر حرف است
آدم بشوم ، تو شنبه هم مي آيي
« الهم عجل لوليك الفرج »