اگه خواستی بری طوری زخم بزن که دیگه نتونم سمتت بیام، من از دلخوش بودن میترسم، من از نصف و نیمه حضور داشتن میترسم، نمیخوام هیچ امیدی واهی‌ای باقی بمونه.

من دوست داشتنی رو میخوام که غم‌هام رو از یادم ببره، نه اینکه خودش بشه غم جدیدم.


«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »
«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »

من دوست داشتنی رو میخوام که غمامو از یادم ببره، نه اینکه خودش بشه غم جدیدم.

«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »
«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »

‍ گفته بود: خانم، اجازه می‌دهید شما را دوست داشته باشم؟
گفتم: اختیار دارید، و توی دلم گفتم: دوست داشتن که اجازه نمی‌خواهد...

#عباس_معروفی

ناراحتم می‌کنی اما منم کاری جز دوست داشتنت بلد نیستم.

وقتی همه تنهات گذاشتن به سراغ من بیا، حیوان‌تر از اونم که بذارم بقیه زمینت بزنن.

دوست داشتن آدمای اشتباه باعث میشه که از خودت بدت بیاد.

دوست داشتن تو حوصله‌ای که وقتی پیش همید پیداست. تو انرژی‌ای که دارید، وقتی که برای هم می‌ذارید، کارهایی که انجام می‌دین؛ اگرنه تا حرفشو که همه بلدن.

«کم دوست داشتن را
‏بلد نیستم.
‏تمام زخم‌های من
‏از دوست‌ داشتن‌های‌ زیاد من است.»

‏- دیدم ماداک.



. .

دوست داشتن
چیزی شبیه به گم شدنه ، توی یه آدم دیگه
حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی
عمیق تر گم میشی ، یه جایی دیگه نمیدونی برای
خودت داری زندگی می کنی یا برای اون.