You don't know PAIN until you're staring at yourself in the mirror with tears in your eyes, begging yourself to just hold on and be strong.
تو درد رو نمی شناسی تا زمانی که تو آینه با چشمایی اشکبار به خودت خیره بشی و خودتو التماس کنی که طاغت بیاره و قوی باشه.
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اشکبار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
You don't know PAIN until you're staring at yourself in the mirror with tears in your eyes, begging yourself to just hold on and be strong.
تو درد رو نمی شناسی تا زمانی که تو آینه با چشمایی اشکبار به خودت خیره بشی و خودتو التماس کنی که طاغت بیاره و قوی باشه.
.࿐
به دستت میسپارم چشمهای اشکبارم را
گل زیبایِ من باران همیشه با تو خواهد بود...
تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتما تب یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود .....
#علی_زندوکیلی
گل سرخ
. کپشنِ خاص .
انتـظارم ، انتظـارم ، انتظارم شـعر بــود
عاشقت بودم ،نگفتم ، احتکارم شعر بود
عشق را پنهان نمودم در دل خود روزها
شامِ تارِ روزهای اشکبارم ، شــعر بـود !
می سپارم دل به لبخندت ، قرارِ این غزل
دیر فهمیدم ، قرارِ بی قرارم … شعر بود
خواستم نفیَت کنم،عشقِ تو در دل داشتم
ماه رویم چشمهای داغدارم ، شــعر بود !
#آمدی_و_شعر_خوان_روزهای_من_شدی
آمدی و از خـزانم تا بهـارم شعر بود !
خواستم کاری کنم ، اما همه بر باد رفت
بعد تو بر سنگ قبرم یادگارم شعر بود !
#امیر_طاهری
.........
ریشه های قالی را تا می کنیم..
تا سالم بماند
ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را..
با تبر نامهربانی قطع می کنیم
و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!
دل می شکنیم
و اسمش می شود فهم و شعور
چشمی را اشکبار می کنیم
و اسمش را می گذاریم حق
غافل از اینکه اگر در تمام این موارد
فقط کمی صبوری کنیم
دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم
ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم
و چون ریشه های قالی محترم بشماریم
گاهی متفاوت باش
بخشش را ازخورشید بیاموز
محبت را بی محاسبه پخش کن
روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت:"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
سپس از انان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
آن خانم اسامی اعضای خانواده,بستگان,دوستان,
هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;
نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود.چون حالا همه
می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.
او با بی میلی تمام,
نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
زن مضطرب و نگران شده بود.
با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست....
استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید.
شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از کنارم خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!
همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن, حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند.
با همسر به از آن باش, که با خلق جهانی
سنگریزه به دست گرفتن و آن را جواهری دیدن
چوب خشکی برداشتن و جنگلی را در آن نظاره کردن
و با چشمانی اشکبار خندیدن
این است ایمان به خدا . . .