از واقعیتها فرار میکنیم. روبروی اینه رژ لب میزنیم و خط چشم میکشیم و تند تند پلک میزنیم که اشکهایمان نریزد و زود فرار میکنیم تا مبادا ادمی که درون آینه نشسته لب باز کند و بگوید:
تو درست به اندازه حرف هایی که کسی را نداری که برایش بگویی، اندازه گریه هایی که برایشان شانهای نداری،اندازه دستهایی که نیستند تا دستهای سردت را بگیرند و اندازه بوسه هایی که پشت لبخندهای مصنوعیت مخفی میشوند، تنهایی.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اشکهایم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پاییز آمد
برگها روی زمین میریزند
اشکهایم روی گونه هایم میریزند
حقم است...
حواسم به پاییز نبود
حواسمنبود عاشق نشوم
#کیمیا_بابائی_نیا
#عکسنوشته
باشد که اشکهایمان
شروعِ زندگی به شیوه #حسین(ع) باشد؛
. .
انگـار قرار نیست با تـو بـی حسـاب شوم
سالهـاست که رفتـه ای
اما
هنوز هم اشکهایم
دارند حساب “دیـدنت” را با چشـم هایم صاف می کنند…
گاه دلـــــــم میگیرد...
ازصداقتـــــم
گاه دلـم میگیرد از سادگـــــی هایم
گاه دلـم میسوزد برای اشکهایم
گاه دلـــم میگیرد
این نبـــود
آنچه درانتظارش بــودم
باران....
باران که می بارد
گام برمی دارم و قدم زنان می روم
زیر باران رفتن را دوست دارم
اشکهایم را کسی نمی بیند
تمام خاطرم را دوباره خیس میکنم
حس میکنم دوباره زنده شده ام
از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم
از سختی ها از نامردی ها
از بخت بد از اقبال شوم
همه را به دست باران می سپارم
باران نیز می شوید و پاک می کند
باران زندگی دوباره را بیادم می آورد
توان راه رفتن را به من می دهد
در این جاده باریک من و باران تنهای تنها هستیم
هر قدر میبارد من سبک و سبک تر می شوم
اما میترسم از رنگین کمان هفت رنگ پس از باران
دوباره روزگار از نو آغاز خواهد شد
پس خداوندا مگیر بارانت را از من حتی برای یک لحظه...
نگران نباشید
خدا هیچگاه اشکهایمان را نادیده
و دعاهایمان را ناشنیده نخواهد گرفت
و هرگز در برابر رنجهایمان سکوت نخواهد کرد
او می بیند ،
می شنود
و به دادمان خواهد رسید !
وقتی که نیستی
به جای شمردن ستاره ها
اشکهایم...
بهانه ایست برای خواب
انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم…
سالهاست که رفته ای اما…
هنوز هم اشکهایم دارند حسابِ “دیدنت” را با چشم هایم صاف می کنند…
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی....
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی از آن سوی یقین
شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود