این دفعه من میگم اصلیه من بودم عزیزم که با وجود زخم‌هایی که بهم زدی باز آبروت رو نبردم.

فلسفه‌ی اصلی‌ ام در زندگی، اجتناب از آدم‌ها تا جای ممکن بود!
هر چه کمتر آدم می‌دیدم، حالم بهتر بود.

چهارشنبه سوری اصلی دل من بود، منفجر شد،
شکسته شد، پاره شد.

اصلیه تویی ، بقیه فیکتم نمی‌تونن باشن برا من ، حتی اداتم نمی‌تونن در بیارن.️

کاش این روزهای سختی که می‌گذرونم در آینده یه حاصلی داشته باشه؛ دلم می‌خواد اگه بعدها این روزهام رو به یاد آوردم با خودم بگم «ارزشش رو داشت.»

اصلیه من بودم که با همه چیز کنار اومدم ولی تو گند زدی.

‏اصلیه همونیه که حاضری به خاطرش بقیه رو ناراحت کنی.

حاصلی جز رنج کشیدن ندارد؛ کسی که چیزها را بیش از حد حس می‌کند....

Recently, I've had enough of the taste of everything and I can't remember the original taste of anything.

اخیراً از بس توو مزه‌ی همه‌چی غصه قاطی بوده که طعم اصلی هیچ‌چیز خاطرم نیست.

ایمان دارم که یه روز خوب میاد.
سوال اصلی اینه که اون روز و اون لحظه من زنده ام یا مشتی خاک شده ام؟


. .