یه مفهومی داریم به نام «الاهمال بعد الاهتمام»، بیتفاوتی و بیتوجهی بعد از توجه زیاد. دیدین بعضیا، حالا به هر هدفی، مثلا اینکه میخوان بهدستت بیارن، بهت بینهایت مهر و توجه میدن. دورت رو میگیرن. حواستو پرت میکنن از داشتههات. بعد یهو نیست میشن. اینا واسه یهعمر دفن میکنن یه احساساتی رو در آدما. بیاعتمادش میکنن به زمین و زمان. واسه همینه میگه اینکار «قتل نفس بریئة بغیر حق»، در حکم کشتن انسانی بیگناه به ناحقه. چون اونآدم دیگه درستبشو نیست. عینهو میت. لااقل تا یه زمان طولانی.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اعتمادش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.️
خطرناک بود گفتن دوستت دارم...
به کسی که نفر قبل اعتمادش را گرفته
اما من گفتم و
جواب داد:
کشتی که سال هاست به گل نشسته
دیگر هیچ وقت به دریا برنمیگردد،
و آرام از من دور شد....
.
علی کشاورز
.
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
ولی بنظرم سختترین کار دنیا به دست آوردن قلب کسیه که در گذشته از اعتمادش سواستفاده شده.
یه چیزایی هست که احتمالاً شما هیچوقت نمیفهمید، مثلاً اینکه یهآدم بعد از رفتنِ شما، بهترین گزینههای زندگیشو از دست داده؛
چون نسبت به همه آدما بیاعتمادش کردین :))
آدم های شکاک دونوع هستن یا خودشون اینکارن کِ به همه چیز شک میکنن یا اعتمادشون شکسته کِ به همه شک میکنن...
با هرکی آشنا میشیم
یه نفر قبل ما اومده از اعتمادش
سوءاستفاده کرده و به همه بدبینش کرده
بابا یکم اعتمادم میزاشتین برا ما
سوءاستفاده کنیم
ᵂᴵᴺ ᴴᴱᴿ ᴸᴼᵛᴱ
ᴱᴬᴿᴺ ᴴᴱᴿ ᴿᴱˢᴾᴱᶜᵀ
ᴷᴱᴱᴾ ᴴᴱᴿ ᵀᴿᵁˢᵀ
عشقشو بدست بیار
احترامشو داشته باش
اعتمادشو نگهدار ♥️
♡
یک پیاده رو تقریبا خلوت :
یک مرد ، یک زن ، یک زوج ؛ خوشبختیشان پای خودشان !
یک مرد ، یک مرد ، یک شراکت ؛ سود و ضرررش پای خودشان !
یک زن ، یک زن ، یک رفاقت ؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان !
و انتهای پیاده رو …
یک من ، یک تنهایی ، یک رنج ؛ آخر و عاقبتش پای تو !
برای سفر به اصفهان رفته بودم . کنار سی و سه پل نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد . دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد . به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم . بلافاصله به سویم حـرکت کرد . در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد . بچه آمد و شکلات را گرفت . به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم . گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است . کار تو باعث میگردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند …
یکــــ پیــاده رو تقــریبــا خلوتـــــــ ...
یکــ مــرد ؛ یکــ زن ؛ یکــ زوج ... خـوشبختیشـان پـای خودشـان
یکــ مــرد ؛ یکــ مــرد ؛ یکــ شـراکتـــ ... سـود و ضـررشـان پـای خودشـان
یکــ زن ؛ یکــ زن ؛ یکــ رفاقتـــ ... معرفتـــ و اعتمادشـان پـای خودشـان
یکــ پسـر ؛ یکــ دختـر ؛ یکــ رابطه ... پـاکی و ناپـاکیـش پـای خودشـان
انتهـای پیـاده رو ...
یکــ مـن ! یکــ تنهـایی ! یکــ رنـج ! ... آخــر و عاقبتــش پـای تـــو ...