متعهد باشین مثل سعدی ؛
دقیقا همونجایی که می گه :
تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اغیار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من....
به امید روزی که همه مث سعدی بزرگوار عاشق بشن و خیانت به صفر برسه
تا گل روی تو دیدم''همه گلها خارند''
تا تورا یار گرفتم ''همه خلق اغیارند''
. .
خلق عالم گر شوند، اغیار و خصم
نیـست غم" گـر یار" باشـد یار ما...
#اوحدی
ترک ما کردی برو
هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی ،
با هرکه خواهی یار باش.....
#وحشی_بافقی
✿ کپشن خاص ✿
دامن از دست من، ای یار! کشیدی، چه توانم؟
گلهای نیست اگر دامن اغیار گرفتم
بعد از این ساختهام با نی و چنگ و می و ساقی
بی تو من دامنِ این چار به ناچار گرفتم
تا رُخت شمع فروزندهی بزم دگران شد
من چو تاریکی شب گوشهی دیوار گرفتم
#سیمین_بهبهانی
✿ کپشن خاص ✿
#زمزمه_های_عاشقانه
عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
و نهیبی زد و گفت:
آه ...چرا دل بستی؟
تو که از آخر این راه مخوف بی خبری
زچه خرسند هستی؟!
به خیالت ته این پس کوچه
میشود جای قرار؟
به گریزپا روحت
می شود راه فرار؟
می توانی برسی تا بالا؟
دست کش!
زین خیال خام ؛حالا!!
عشق آن عروس هزار داماد است
می برد تا ته قعر
میکند روح لطیفت را خرد
ضجه هایت میکند گوشش کر
و تو محکوم به ماندن هستی
و نمیدانی ؛
آنکه جانت به فدایش گردد
میشود ماموری،
که تا خود مرگ ،تو را می بردت...!
عشق به رویم خندید
من به رویش لبخند!
و به گوشش نجوا:
آنکه تو درد وفغانش خوانی؛
مرغ عشقی که مرا ترسانی؛
همه مآوای منست!
منم آن خفته در این تاریکی
همه اغیار مرا جانم، نیش!
خود عشق آمد پیش..!
جان گرفتم و شدم آن خود خویش!
روح من غرق در آلام چموش،
مرغ عشق دست گرفت ، پایم داد!
عشق ، آرامم داد..
آنکه روحم ز چنین مردابی
دست گرفت ، برد بالا؛
مرغ عشق بود که پروازم داد !
باهمه درد و الم
با همه اشک و فغان
من روم بر ره عشق
میخرم سوز به جان!
عشق به رویم خندید
تا مرا مست تو دید...
سرتکان داد و رمید..
#مهناز_معینی
✿ کپشن خاص ✿
صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست
هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست
مقبل کسی که محو شود در کمال دوست
#سعدی
ترک ما کردی
برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چو نیستی
با هر که خواهی یار باش ...
✨
یار بیگانه مشو
تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور
تا نکنی ناشادمـ