People with purpose and goals have no time for drama. They are too busy adding value to their own life and the people around them.
انسان های با هدف و مقصد هیچ وقتی برای غم ندارند. آنها به شدت مشغول افزودن ارزش به زندگی خودشان و آدمهای اطرافشان هستند.
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی افزود
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم...
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من!
اصل سی و یکم:
هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد...
فوت استاد شجریان از معدود مواردیه که ناراحتی ما به خاطر خود متوفی نیست؛ که هم خوب زندگی کرد و هم به زیباییهای جهان افزود. ما بیشتر به خاطر خودمون ناراحتیم و فقدان کسی که مشابهی نداره.
تو ذاتاً قشنگی ، نداری نیاز
به افزودنی های غیر مجاز
(محمد نظری ندوشن)
هـرچه می خواست ز تنهایی خود کاسـت
ولـی
تا تـوانستـه به تنهایی ما افزودست...
من اعتقاد دارم به اینکه شمار فصل ها چهار است
و همیشه چهار باقی خواهند ماند
و اینکه خورشید یکی است
و ماه یکی است
و زیباییِ جادوییِ هستی به آسمان های هفت گانه است
اما وقتی تو را دیدم
همه چیز تغییر کرد
ماه دومی اضافه شد
خورشید دومی
و فصل پنجمی افزوده شد
چه زیبا بود...
" فاروق جویده "
در ماهِ مِي سال 1917 میلادی
در روستایی در کشور پرتغال
سه کودک از خانواده ای کشاورز به نام های جيكا 7 ساله فرانسيكو 9 ساله و لوسيا 10 ساله در حالي که داشتند از گوسفندان مراقبت ميکردند تصويري از يک خانم را ديدند.
واقعه از زبان اين سه كودك اينچنين نقل شده است:
يك سال قبل از ديدار با بانوى درخشنده، فرشته اى بر ما ظاهر شد، و 3 بار اين گفته را تكرار كرد:
"من فرشته صلح هستم، خدايا من ايمان دارم، و باور دارم و عشق میورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ايمان ندارند..."
در سال 1917 ميلادى
بچه ها 2 بار نور درخشنده اى را ديدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظيمى ظاهر شد،
بانوئى درخشنده تر از خورشيد، که خودرا به اين بچهها با عنوان «بانوي تسبيح»
(Lady of the rosary )
معرفی کرده بود ...
این دیدار ها چندین بار اتفاق افتاد .
راز این دیدار و گفت و گو برای همیشه سر به مهر ماند چرا که آن سه کودک سربسته سخن می گفتند فرانسيسكو و جاسینتا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بيمارى ريوى از دنیا رفتند.
لوسيا تنها باز مانده از آن سه کودک تا آخر عمر در حراست و حفظ از طریق واتیکان قرار گرفت .
حقانيت بچه ها را ابتدا پدر و مادر آنها باور میكردند، چرا كه میگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفته اند.
در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود.
از آن سالها تاکنون همواره در ماه مِي صدها هزار زائر آنجا ميآيند
موارد زيادي از شفای بيماران در آن گزارش شده است
و برخي، مسافتهاي بسيار را با دو زانو راه ميروند تا اينگونه احترام خود را به اين مکان مقدس و صاحب آن ادا نمايند. ...
پ.ن
اسم این روستا از قبل ، بر حسب تصادف روستای فاطیما (Fatima) بوده
_ شاید اونا ندونن ، ولی کدوم یکی از ما نمیدونه بانویی که ملقب باشه به بانوی صاحب تسبیح چه کسیه ...
هـرچه می خواست ز تنهایی خود کاسـت
ولـی
تا تـوانستـه به تنهایی ما افزودست...
مثبت اندیشی یعنی:
نیمه خالی لیوان رو میبینم و میدونم چرا خالیست، اما چون نیمی از لیوان پر هست احساس خشنودی و رضایت میکنم.
در ضمن تلاشم برای افزودن به پُر شدن بیشتر لیوان رامتوقف نمیکنم.
بنابراین:
- دنبال حرفهای خوب و کلمات شادتر، مطمئن و مثبت میگردم.
- دربارهی هر ماجرایی حرفهای خوبی میزنم.
- با داشتن ملاحظاتی از افراد منفیباف فاصله میگیرم.
- سعی میکنم اگر حرف خوبی برای گفتن ندارم، سکوت کنم.
با زحمت های زیاد و سختی های فراوان و تهی دستی خانواده به تحصیل ادامه داد تا به جایی رسید که بعد از دانشگاه انچنان در کارش پیشرفت کرد که افراد زیادی برایش کار میکردن و روز به روز برقدرتش و ثروتش افزوده شد ولی افسوس که انچنان در تکبر وخود بینی خودش گم شده بود که دیگر جز خودش کسی را نمیدید و هیچ چیز جز افزایش ثروت برایش مهم نبود،به جایی رسید که خودش و سختی های زندگیش را فراموش کرد ،تهی دستی رافراموش کرد،به جایی رسید که حتی برای افزایش ثروتش به کارگران و کارمندانش حقوق نمیداد و چندین ماه حقوقشان رادیر داد وبه هر بهانه ی از دادن حقوقشون فرار میکرد وبا پولشان سرمایه گذاری میکرد ،انقدر طمع کرد که برای افزایش ثروتش نان زن و بچه هزاران نفر را چندین ماه قطع کرد که پول روی پول بگذارد ،خانواده هایی که خودشان هزاران مشکل داشتن ،از کرایه خانه گرفته تا بدهی و خرج ومخارج تحصیلات فرزندان و ...،همه چیز را فراموش کرد حتی فراموش کرد که خدایی هست و اصلا نمیدانست که قرار است بمیرد ومرگش نزدیک است و در یک چشم به هم زدن تمام هستو نیستش را حضرت عزرائیل بر باد داد ودر اخر او ماندو یک متر زمین و هزاران اه و ناله و حق الناس.