Constantly realize that the source of all power, strength, and wisdom is flowing through you
همیشه اینو درک کن که منبع اقتدار، قدرت و خرد، در وجود تو جاریست
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اقتدا
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
- سرد ترین مرد هم که باشید باز هر شب به وجود یک زن نیاز دارید
حالا هی بگوئید اینها ناقص العقل اند..!
هر مردی برایِ آرامش به همین ناقص العقل هایِ بی وفا نیاز دارد..
#مهدی_اقتدار
ممکن است بهترین قسمت زندگی حرفهایمان را صرف نشان دادن اقتدار و سرسختی کرده باشیم، اما همهمان نهایتاً موجوداتی هستیم با شکنندگی و آسیبپذیریی مخوف!
از میلیونها آدمی که در بینشان زندگی میکنیم و بیشترشان را به رسم عادت نادیده میگیریم و بیشترشان به رسم عادت نادیدهمان میگیرند،
اما همیشه یک نفر هست که توانایی شاد شدنمان را گروگان میگیرد، که از روی بویش میشناسیمش که حاضریم بمیریم اما بدون آن زندگی نکنیم ...
#عشق
. .
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قید من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفها را نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
(محمدرضا طاهر)
انسان خردمند
موفقیت را ثروت
قدرت ومعروفیت نمیداند
چون می داند
این آرمانها زائیده ذهن اند
و ذهن همان
نفس فانی ست
انسان خردمند
بر مدارعشق است نه اقتدار
برعكس عمل كن!
10روز، بجاى اينكه احساسِ يك آدم ضعيف و غمگين را داشته باشى،
احساسِ يك انسانِ با اقتدار و قوى را داشته باش و از تهِ دل اقتدار و شادى را حس كن.
يعنى چه ؟
یعنی به خودم دروغ بگويم؟
چه فكر كنى ضعيف هستى
و چه فکر کنی قوى، در هر دو صورت حرفت درست است ،
پس چه بهتر
كه یک رفتارِ دارایِ سود را بخواهید...
اين كار چه سودى دارد؟
جهانت را به سمتِ آنچه كه رفتار ميكنى سوق ميدهد...
خداوند گفت :
- دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد .
پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت :
- اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد .
باران ، نام او بود .
همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت :
- اگر بدانید ، با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد ، روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت :
- آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .
خدا گُلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گُل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت :
- اگر بفهمید ، تنها با گُلی قیامت خواهد شد .
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آن ها باقی نماند .
خدا گفت :
- آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت :
- جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر ....
...بعد نگاهی به فلورنتینو آریثا انداخت،
به آن اقتدار شکست ناپذیرش،
به آن عشق دلیرانه اش.
عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی است که جاودانه است، نه مرگ.
از او پرسید:"ولی شما فکر می کنید که ما تا چه مدت می توانیم به این آمد و رفت ادامه بدهیم؟"
فلورنتینو آریثا جواب سوال را آماده داشت. پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز و شب بود که آماده داشت.
گفت:"تا آخر عمر."
عشق در زمان وبا
گابریل گارسیا مارکز
توهین کردن
نمایش اقتدار افراد ضعیف است !
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد.
به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود،
در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو!
اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند،
خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد
که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد،
دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند
و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. علی» برای این جماعت حیف است.