گفتند: چگونهای؟
گفت: زخمی عظیم خوردهام.
گفتند: بر کجا؟
گفت: بر جان.
|تذکرة الاولیاء|
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی الاول
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
و گفت:«قویترینِ خَلق آنست
که با خشمِ خویشتن برآید.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- تذکرةالاولیا
. .
و گفت:
آداب سفر آن است که
هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد...
آنجا که دل آرام گرفت، مقصد است...
"تذکرة الاولیا"
و گفت :
" رکعتان فی العشق ،
لا یصح وضوء هما ، الا بالدم ..."
در عشق ،
دو رکعت است ،
که وضوی آن درست نیاید ،
الا به خون....
" تذکرة الاولیاء "
و گفت:
محبت درست نشود،
مگر در میانِ دو تن
که یکی، دیگری را گوید:
«ای من!»
. عطار تذکرةالاولیا
.
و گفت:
آداب سفر آن است که
هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد...
آنجا که دل آرام گرفت، مقصد است...
"تذکرة الاولیا"
گفتند:
چرا محبت را به بلا مقرون کردند؟
گفت: تا هر سُفلهای دعوی محبت نکند!
"تذکرة الاولیاء،
عطار نیشابوری"
گفتند:
چرا محبت را به بلا مقرون کردند؟
گفت: تا هر سفلهای دعوی محبت نکند!
تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری
گويند؛صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد...
حاضرین همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند كه پس از انجام کارهایش پند گويد..
کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود...
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت :
ای مردم !هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد!
كسى برنخواست ...
گفت :
حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد!
باز كسى برنخواست ....
گفت : شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!!
تذكرة الاوليا
عطار نیشابوری
جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟
گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ،
شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را
که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ،
که هرکس یک ذره ی خویش را باز می یابد ذره ای از عشق خبر ندارد...
" تذکره الاولیاء
ذکر ابوالحسن خرقانی "