به گمانم، ما موسیقی و عطر را اصلا برای این دوست داریم که فضاهای قبلی زندگیمان را تداعی میکنند؛ این هم راهی است برای اینکه با مرگ لحظه بجنگیم و آن را به زندگی بازگردانیم و سایه‌ها و بازتاب‌ هایش را زنده کنیم، هر چند موقت.

غادة السمان

•
روئیدی در قلب من
به سان گل‌ کوچکی
که کنار دیوار می‌روید
همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم .🫀

- غاده السمان

♡

مثل غاده السمان بهش بگو:

‏فراوان دوستت دارم
داغ تر از آتش فشان های فعال
عمیق تر از مسیر شهاب ها
وسیع تر از تخیل یک زندانی
خیلی دوستت دارم
تو را حتی بیشتر از شمار گناهانم
دوست دارم...!

یه تیکه از کتاب دانوب خاکستری اثر غاده السمان هست که به طرز عجیبی درسته؛ میگه:

‏«و اینک، در یادآوری دردناکی که به عمل جراحیِ بدون بیهوشی و خودخواسته‌ای می‌ماند، ماجراها را دوباره می‌بینم.
چه کسی باور می‌کند که عمر خاطره بیش‌تر از عمر زخم است؟»

من علیه تو اعلانِ عشق می‌دهم
بی هیچ پشیمانی...

#غاده_السمان

غسان کنفانی به غادة السمان می نویسد :

تو ترسویی
نصفه نیمه‌ای!
نه بودنم را می‌خواهی نه نبودنم را‌...

..

غاده السمان به غسان کنفانی می‌گوید :

می‌دانم که مرا کم داری
اما دنبالم نمی‌گردی
دوستم داری ولی به من نمی‌گویی
و آن‌گونه که هستی، خواهی ماند...
سکوت تو مرا می‌کُشد

غسان کنفانی در جواب می‌گوید :

من اما لااقل از یک چیز مطمئنم
و آن ارزش تو نزد من است
سراپای وجودم با حرص و ولع
به سمت تو خیز برمی‌دارد
اما ظاهرم ثابت است...

کان کذبة
هذا أنا
عاصمة قلبک
أنت ظننت
فهمت
هذا وحده
مکان لا قیمة له
انا من ضواحی مدینتک ...

دروغ بود
این که مرا
پایتخت قلبت
می‌پنداشتی
من دریافتم
که تنها
مکانی بی‌ارزش
از حومه‌های شهر تو هستم ..


#غاده‌_السمان

أحببتک وکأنک آخر أحبتی علی وجه الأرض،
و عذبتنی کأننی آخر أعدائک علی وجه الأرض

تو را دوست داشتم، چنان که گویی تو آخرین عزیز من بر رویِ زمینی و تو رنجم دادی، چنان‌که گویی من آخرین دشمنِ تو بر رویِ زمینم...

-غادة السمان

پس گریزگاهم کجاست؛
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟

• غادة السمان