آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ،
"نمی توانند " پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او "توکل" کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان را میشنوی؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ، ﺑﺒخش
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ
ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اموختی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
غفلت کردهای مادر !
پشتِ یک قلبِ عاشق
فرزندت آرام آرام میمیرد
و تو فراموش کردن را
به من نیاموختی
مادر !
به من بیاموز چگونه دوست نداشته باشم کسی را که دوستم ندارد؟
مرا دریاب مادر !
خالیِ لحظههایِ من پر از اندوهی ژرف است
که مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر میکند
مادر !
از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ کشنده را
من آرام آرام میمیرم...
دیگـــــــــــــر سکوت هایم ســـــــــــرد شد….
نه به ســــــــــردی هوا….
نه به ســـــــــردی دستانت……
به سردی لحنت…سکوتم سرد شد….
سرد..سرد …سرد…
تو با لحن سردتت دلم را اتش زدی…..
و من هم با نگاه ســــــردم….دنیا را خاکســــــتر خواهم کرد
تقصیر من نیست..
تو به من اینگونه اموختی..
هر وقت دلم ميگيره اين متنو ميخونم :
دل بــســـپــار...
به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را
و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را
نهنگی که نمیخورد
"یونس"را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار م....
شیمی مغز ما اکسید گشت و سوختیم
بسکه شیمی تجزیه اموختیم
هی اسید و باز دعوا می کنند
خاک عالم بر سر ما می کنند
چون که شیمی با فیزیک همراه شد
چاله گود انرژی چاه شد
این شرودینگر مرا دیوانه کرد
تابع موجی مرا بیچاره کرد
درس دیگر درس شیمی معدنی است
پر ز اسرار عجیب و دیدنی است
هر اتم باشد مثال یک پیاز
می زند هی چرخ با آهنگ جاز
کمپلکس این فلز با آن لیگند
فهم آن مشکلتراز فتح سهند
شیمی آلی یکی درس حجیم
خواندنش هم مشکلی باشد عظیم
واکنشهایش همی پر رمز و سر
از دیلز- آلدر گرفته تا فیشر
بس که دیدم طیفهایی پر ز پیک
می کند مغزم چو ساعت تیک و تیک
جوهر طبعم بشد اینجا تمام
پس خداحافظ بود ختم کلام
وقتی که مرا دور میزنی یادت باشد که عشق را در میدان من اموختی !!!
دوباره به من خواهی رسید ، شک نکن …
ایوب را گفتند صبر از که اموختی؟ گفت از دیال اپ!!!
آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی