کپشن های مربوط به اندیشیدم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اندیشیدم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

و دل ، لرزان ، هراسان ،‌ چهره پر بیم
به گور سرد وحشت زا نظر دوخت
شرار حرص آتش زد به جانش
طمع در خاطرش صد شعله افروخت
به هر لوح و به هر سنگ و به هر گور
زده تاریکی و اندوه شب ،‌ رنگ
نه غوغایی ، به جز نجوای ارواح
نه آوایی ، مگر بانگ شباهنگ
به نرمی زیر لب تکرار می کرد
سخن های عجیب مرده شو را
که : با این مرده ، دندان طلا هست
نمایان بود چون می شستم او را
فروغ چند دندان طلا را
به چشم خویش دیدم در دهانش
ولی ، آوخ ! به چنگ من نیفتاد
که اندیشیدم از خشم کسانش
کنون او بود و گنج خفته در گور
به کام پیکر بی جان سردی
به چنگ افتد اگر این گنج ، ناچار
تواند بود درمان بهر دردی
به دست آرد گر این زر ، می تواند
که سیمی در بهای او ستاند
وزان پس کودک بیمار خود را
پزشکی آرد و دارو ستاند
چه حاصل زین زر افتاده در گور
که کس کام دل از وی بر نگیرد ؟
زر اینجا باشد و بیماری آنجا
به بی درمانی و سختی بمیرد ؟
کلنگ گور کن بر گور بنشست
سکوت شب چو دیواری فرو ریخت
به جانش چنگ زد بیمی روانکاه
عرق از چهرهٔ بی رنگ او ریخت
ولی با آن همه آشفته حالی
کلنگی می زد از پشت کلنگی
دگر این ، او نبود و حرص او بود
که می کاوید شب در گور تنگی
شراری جست از چشم حریصش
چو آن کالای مدفون شد نمودار
دلش با ضربه های تند می زد
به شوق دیدن زر در شب تار
دگر این او نبود و حرص او بود
که شعف و ترس را پست و زبون کرد
کفن را پاره کرد انگشت خشکش
به بی رحمی سری از آن برون کرد
سری کاندر دهان خشک و سردش
طلای ناب بود ... آری طلا بود
طلایی کز پیش جان عرضه می کرد
اگر همراه با صدها بلا بود
دگر این او نبود و حرص او بود
که کام مرده را ونسرد ، وا کرد
وزان فک کثیف نفرت انگیز
طلا را با همه سختی جدا کرد
سحرگاهان به زرگر عرضه اش کرد
که : بنگر چیست این کالا ، بهایش؟
محک زد زرگر و بی اعتنا گفت
طلا رنگ است و پنداری طلایش



{طلا رنگ است - سیمین بهبانی}

از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟
گفت : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!
جبران خلیل جبران

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

لرزان, هراسان, چهره, وحشت, دوخت, شرار, جانش, خاطرش, شعله, افروخت, تاریکی, اندوه, غوغایی, نجوای, ارواح, آوایی, بانگ, شباهنگ, نرمی, تکرار, عجیب, مرده, دندان, نمایان, شستم, فروغ, خویش, دیدم, دهانش, نیفتاد, اندیشیدم, کسانش, کنون, خفته, پیکر, سردی, افتد, ناچار, تواند, درمان, دردی, سیمی, بهای, ستاند, وزان, کودک, بیمار, پزشکی, دارو, حاصل, افتاده, نگیرد, اینجا, باشد, بیماری, آنجا, درمانی, سختی, بمیرد, کلنگ, بنشست, سکوت, دیواری, ریخت, بیمی, روانکاه, چهرهٔ, آشفته, حالی, کلنگی, نبود, کاوید, تنگی, شراری, حریصش, کالای, مدفون, نمودار, ضربه, دیدن, زبون, پاره, انگشت, خشکش, رحمی, برون, کاندر, سردش, طلای, طلایی, عرضه, همراه, صدها, ونسرد, کثیف, نفرت, انگیز, سحرگاهان, زرگر, بنگر, چیست, بهایش, اعتنا, پنداری, طلایش, سیمین, بهبانی, مترسکی, سوال, کردم, تنها, ماندن, مزرعه, بیزار, نشدهای, ترساندن, دیگران, برای, لذتی, ماندنی, راضی, هستم, هرگز, نمیشوم, اندکی, گفتم, راست, گفتی, چنین, تجربه, کرده, بودم, اشتباه, زیرا, ببرد, آنکه, درونش, مانند, جبران, خلیل,