گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم....
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی انچنان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کلمات قدرت عجیبی دارند...
مواظب کلماتی که انتخاب میکنید باشید...
کلمات قدرت کشتن دارند....
مواظب کلماتی که انتخاب میکنید باشید...
تابه حال به چندنفرجان داده اید؟
چند نفرراکشته اید؟
گاه بعضی کلمات انچنان غمی در دلت میکارند که نابودکردنی نیست....ریشه میدواند وروز ها وماه ها وسال ها کم کم کم کم نابودمیشوی....
کلمات قدرت عجیبی دارند....مواظب کلماتی که انتخاب میکنید باشید....
چند روز پیش کسی مرد!!!!!
با زحمت های زیاد و سختی های فراوان و تهی دستی خانواده به تحصیل ادامه داد تا به جایی رسید که بعد از دانشگاه انچنان در کارش پیشرفت کرد که افراد زیادی برایش کار میکردن و روز به روز برقدرتش و ثروتش افزوده شد ولی افسوس که انچنان در تکبر وخود بینی خودش گم شده بود که دیگر جز خودش کسی را نمیدید و هیچ چیز جز افزایش ثروت برایش مهم نبود،به جایی رسید که خودش و سختی های زندگیش را فراموش کرد ،تهی دستی رافراموش کرد،به جایی رسید که حتی برای افزایش ثروتش به کارگران و کارمندانش حقوق نمیداد و چندین ماه حقوقشان رادیر داد وبه هر بهانه ی از دادن حقوقشون فرار میکرد وبا پولشان سرمایه گذاری میکرد ،انقدر طمع کرد که برای افزایش ثروتش نان زن و بچه هزاران نفر را چندین ماه قطع کرد که پول روی پول بگذارد ،خانواده هایی که خودشان هزاران مشکل داشتن ،از کرایه خانه گرفته تا بدهی و خرج ومخارج تحصیلات فرزندان و ...،همه چیز را فراموش کرد حتی فراموش کرد که خدایی هست و اصلا نمیدانست که قرار است بمیرد ومرگش نزدیک است و در یک چشم به هم زدن تمام هستو نیستش را حضرت عزرائیل بر باد داد ودر اخر او ماندو یک متر زمین و هزاران اه و ناله و حق الناس.
چرا وقتی همه چی داره خوب پیش میره یهو یه بغض و یه خاطره تلخ همه چی رو بهم میریزه؟
چرا شبا که وقت استراحت و ارامشه بی خوابی میزنه به سرت؟؟
چرا این روزا تا یادی نکنی ازت یادی نمیکنن؟؟
چرا یکی با ماشین مدل بالاش تو خیابونای شهر پز میده یکی لنگ کرایه ست واسه رسیدن سر کلاس
درسش؟
چرا غروب جمعه ها دلت میگیره و هیچی ارومت نمیکنه؟
چرا درد و رنج دیگران به چشممون نمیادو فکر میکنیم خودمون درد کلیم؟
چرا فقط تو غم و تنهاییامون یاد خدا می افتیم؟
چرا این روزا بدیه جواب خوبیات؟
چرا اونی که عاشقشی عاشق یکی دیگست و اونی که عاشقته عاشقش نیستی؟
چرا همه فکر میکنن خوب و شادی ولی تو دلت غلغله یه درده؟
چرا یه دختر با جورابای انچنانی ساق پاش واسه پسرا عشوه میاد ویه دختربچه8 ساله واسه گذران
خودشوخونواده ش باید سر چهار راه جوراب بفروشه؟
چرا وقتی میخوای واسش بنویسی جز یه بغض اشک الود هیچی واسش نداری؟
چرا دیگه واسه خاطراطمون البوم عکس نداریم؟
اره تک تک لحظه های من پر شده از این چرا و چرا ها..