نوشته بود:
طوری رفتار کنید که انگار نمی‌توانید نان بخرید، تا وقتی که متوجه شوند صاحب نانوایی هستید.
فروتن باشید!


. .

انگار حال هیچکس خوب نیست. لااقل کسانی را که ما می‌شناسیم و می‌بینیم. همۀ ایرانی‌ها. همه منتظرند و همه از انتظار خسته شده‌اند. مثل آدم‌هایی هستیم که بیرون قفس ایستاده‌ایم. یک قفس عظیم...

- شاهرخ مسکوب؛ روزها در راه


. .

‏یه حس مزخرفی دارم.
انگار قرار بوده عصر ببینمت ولی خوابم برده.
بیدار شدم دیدم شب شده،
توعم زنگ نزدی.

lєts lívє αs íf wє σnlч hαvє σnє chαncє

یه جوری زندگی کنیم که انگار فقط یه فرصت داریم‌‌

شب اینجوریه که انگار بهت میگه:

«ممنون از اینکه کل روز قوی بودی
حالا وقتشه نقاب قوی بودنتو برداری و
با خستگیات بخوابی..».

گاهی عکس‌هایت را نگاه می‌کنم، انگار لذت می‌برم از نمک روی زخمم پاشیدن.

انگار آن‌ها که طعم غم را نچشیده‌اند، ناقص‌اند و روحشان از اصالتِ زندگی محروم مانده است.

.
به نظر من بدترین ادم،
اونیه کِ آزارت می‌ده، اما جوری  باهات رفتار می‌کنه انگار این  تویی کِ 
اونو  آزردی...

اگر راجع به تاریکی درونت بهم بگی،
من بازم طوری نگات میکنم، انگار تو خود خورشیدی عزیزدلم...

- همیشه هم انگار هر چیزی به یک چیز دیگر وصل است. می‌آیی یک مشکل را حل کنی، بعد می‌بینی یک چیز دیگر که اصلا انتظارش را نداشته‌ای، بیرون می‌زند.