من سراپا زخمم، تو سراپا همه انگشتِ نوازش باش
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی انگشتِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من با رقصِ انگشتهای باریکت لایِ موهایم به پرواز در آمدهام.
دستانت را از من نگیر،
نمیخواهم سقوط را تجربه کنم.
اونایی که حرف از عشق میزنن
ولی تا تقی به توقی میخوره انگشتِ
انتظار و تو درک نمیکنی و هرچی رو
تو چشم به اصطلاح معشوقهشون فرو میکنن..
کاش نزار قبانی بود رو شونشون میزد میگف:
«عشق دل به دریا زدن است
بی کِشتی...حالا تو هی حرفشو بزن :)
شاید شرمنده میشدن..!
. .
در روزنامه میخواندم
پنج نفر در جنگلی گم شدهاند،
قصهی انگشتهای من
و موهای شماست...
#پوریا_نبی_پور
✿ کپشن خاص ✿
ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩﺍﺵ ﺍﺳﺖ ؛ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﺑﻪ انگشتهای ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩاﻡ ، ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻢ ، ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽﺷﻮﺩ میخواهم ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻭﺯﻡ !
ﻭقتی ﻣﯽﺷﮑﻨﺪ ﭼﻨﮓ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ میخواهد ﻭ نمیتواند ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ چشمهایم !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ...
#ﺍﺣﻤﺪ_ﺷﺎﻣﻠﻮ
✿ کپشن خاص ✿
یک سازمانی هم تشکیل شود به اسمِ "سازمانِ کشفِ لذتهای پیشبینی نشده"، شاملِ
معاونتِ "بوسههای بیهوا"،
معاونتِ "تلاقیهایِ ناگهانی نگاه"،
اداره کل "پیچاندن طرهیِ گیسو وقتِ خواندن کتاب"،
اداره کلِ "لمس گودیِ پشت کمر با پشتِ بند انگشتِ شست"،
ستاد "شمارش نفسها بههنگامِ خواب صبح"
و شورایِ عالیِ "داغی چای روی لبهایِ مشتاق"... .
رییس همهیِ واحدهایش هم ، "تو"
#حسین_وحدانی
✿ کپشن خاص ✿
باز هم شب شد و هنگام پریشانی من
غم دوری تو باز آمده مهمانی من
مثل اَرگم که غمت لرزه به جانم زده است
کمر همت تو بسته به ویرانی من
شهرهی شهرم و انگشتنمای مردم
مُهر دیوانه نشاندند به پیشانی من
کوچ تو تلخترین حادثهی عمرم بود
که شد آغاز غم و فصل زمستانی من
شرم دارم ز خدا چون تو خدایم بودی
باد دادی همهی دین و مسلمانی من
خیر از زندگیت کاش نبینی عمری
که تویی باعث این حالت بحرانی من
#کمال_جعفری_امامزاده
سخت نگاهم کن
صداهای پشت سرت را بیخیال شو
دیروزها در تعقیب فردایمان میدوند
هیسس!
دستت را بسپار به انگشتانم
انگشتهایت را بینشان قفل کن و با دست دیگر شالات را بچسب!
سمند سبزی آنطرف خیابان به ما خیره مانده است
اینبار به پرواز نمیرسیم
سخت نگاهم کن..
نیازی به بررسی ساعت نیست.. پدران و مادرانمان سالهاست که مردهاند
کسی نگران ما نیست جز خودمان
به بوقهای تاکسیهای خطی توجهی نکن، تا خانه تنها چند سال فاصله بیشتر نیست
رژ لبت را که زدی مرا ببوس تا ردِ یک عمر سیگار را از لبانم محو کنی
سخت نگاهم کن..
دستهای عرق کردهام را به حساب استرس نگاهداشتنت بگذار
هوا، هوای "مهم نیست"های آنسوی خط است
هوای "امیدوارم خوشبخت شوی بعد من"های همراه با لبخند
بیا تا برای مقصدمان راهی به جز جدایی پیدا کنیم
بیا کمی اینطرف تر تا درون سایهی درخت منتظر مترو بایستیم
مردد نباش دستت را بده.. آن خط زرد را میبینی؟
آن را که رد کنیم همه چیز تمام میشود
قطار در حال آمدنست بجنب!
..
سخت نگاهم کن..
هی مواظب باش.. نزدیک بود زیر قطار بروی.. حواست کجاست؟ بجنب باید ایستگاه بعدی مستقیم به سمت فرودگاه بروی
آب دهانت را قورت بده و نفس عمیقی بکش و چشم هایت را ببند
نگران نباش برو
من..
سخت نگاهت میکنم
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺮﺍ ﻻی ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺕ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺳﺖ؟؟
واسه ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﭘُﺮ کنی.
.
.
.
.
.
.
.
.
عجب ﺣﺮﻑ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﺍﯼ ﺯدم...
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻌﯿﺪ ﺑﻮﺩ :|
ﻣﻦ برﻡ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ
ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺭد گرفت
برایم کتابی بخوان
کتابی که هر واژهاش عطر مخصوص دارد
و هر صفحهاش ابتدای بهار است
و هر فصل آن، شاخهای از رسیدن.
کتابی که بوسیدنت را
به باران بدل میکند
و خندیدنت را
به دریای آرام ..
برایم کتابی بخوان با سرانگشتهایت...
"سیدعلی میرافضلی"