اونجا که صائب تبریزی میگه:

انگشت به لب مانده ام از قاعده ی" عشق "
ما " یار " ندیده تب معشوق کشیدیم !


. .

I ᴍɪɢʜᴛ ɴᴏᴛ ʙᴇ ᴛʜᴇʀᴇ ᴡɪᴛʜ ʏᴏᴜ﹐ Bᴜᴛ ɪ·ᴍ ᴀʟᴡᴀʏs ᴛʜᴇʀᴇ ғᴏʀ ʏᴏᴜ

شاید اونجا پیش تو نباشم
اما همیشه پشتتم:)
• |.

اونجایی که حس کردی کسی نیست، اونجایی که تو اشکات غرق شدی، اونجایی که لبخند از یادت رفت، اونجایی که خسته شدی، دقیقا همون موقع‌ها به من فکر کن، من اینجا منتظرم تو بیای بغلم و غم‌هات رو بذاری رو دوش من.

‏سختیش اونجاست که باید مراقب خودت باشی در برابر کسی که قرار بود همه حواسش به تو و مراقبت از تو باشه..

•
نهایت دل شکستگی هم اونجایی که
محمود درویش می‌نویسه:

شاید برای تو چیز مهمی نبود ، اما قلب من بود🫀

♡

اونجایی که اِبی میخونه:

وقتی تو گریه می‌کنی ، شک می‌کنم به بودنم

-خیلی عاشقه ، خیلی.️

♡

حسرت رو دقیقا اونجا میشه حس ڪرد ڪه ابتهاج گفته:
آه اگر آرزو به باد رود...
• |.

اونجا که رادیو چهرازی میگه:‏

آقا ما خسته ایم
‏شما که گردنت بلنده
‏میتونی بگی باهار کدوم وره؟ 🪷.

دقیقا اونجایی ک زخمامون التیام پیدا میکنن میفهمیم ک لازم نبوده حتی لحظه‌ای اصالت و شخصیتمون رو فدای نگه‌ داشتن دیگرانی تو زندگیمون کنیم ک قدردان عشق و احترام ما نبودن.

اونجا که حسین صفا میگه:
رشد کن شاخه شاخه، تا جایی که خودت سایه سار خودت بشوی....