خدایا سلام
ما بیـدار شدیم
سرحالیم
امید داریم
و می خندیم
اینها همه از کرم توست
ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻫﺮ روز :
به ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ ، ﻣﻨﻄﻖ
ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ، ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ، ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺁﺯﺍﺩی
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ، ﻋﺸﻖ
ﺑﻪ رفاقتمان ، ﺗﻌﻬد
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ ، ﺻﺪﺍﻗﺖ
ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ايمان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
وقتي قلبهايمان كوچكتر از غصههايمان ميشود،
وقتي نميتوانيم اشكهايمان را پشت پلكهايمان مخفي كنيم و بغضهايمان پشت سر هم ميشكند،
وقتي احساس ميكنيم بدبختيها بيشتر از سهممان است و رنجها بيشتر از صبرمان؛
وقتي اميدها ته ميكشد و انتظارها به سر نميرسد،
وقتي طاقتمان طاق ميشود و تحملمان تمام...
آن وقت است كه مطمئنيم به تو احتياج داريم و مطمئنيم كه تو، فقط تويي كه كمكمان ميكني...
هرکه
براي خدا دوست بدارد،
براي خدا دشمن بدارد
و براي خدا ببخشد،
از کساني است که ايمانشان کامل شده است...
امام صادق عليه السلام
در ماهِ مِي سال 1917 میلادی
در روستایی در کشور پرتغال
سه کودک از خانواده ای کشاورز به نام های جيكا 7 ساله فرانسيكو 9 ساله و لوسيا 10 ساله در حالي که داشتند از گوسفندان مراقبت ميکردند تصويري از يک خانم را ديدند.
واقعه از زبان اين سه كودك اينچنين نقل شده است:
يك سال قبل از ديدار با بانوى درخشنده، فرشته اى بر ما ظاهر شد، و 3 بار اين گفته را تكرار كرد:
"من فرشته صلح هستم، خدايا من ايمان دارم، و باور دارم و عشق میورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ايمان ندارند..."
در سال 1917 ميلادى
بچه ها 2 بار نور درخشنده اى را ديدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظيمى ظاهر شد،
بانوئى درخشنده تر از خورشيد، که خودرا به اين بچهها با عنوان «بانوي تسبيح»
(Lady of the rosary )
معرفی کرده بود ...
این دیدار ها چندین بار اتفاق افتاد .
راز این دیدار و گفت و گو برای همیشه سر به مهر ماند چرا که آن سه کودک سربسته سخن می گفتند فرانسيسكو و جاسینتا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بيمارى ريوى از دنیا رفتند.
لوسيا تنها باز مانده از آن سه کودک تا آخر عمر در حراست و حفظ از طریق واتیکان قرار گرفت .
حقانيت بچه ها را ابتدا پدر و مادر آنها باور میكردند، چرا كه میگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفته اند.
در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود.
از آن سالها تاکنون همواره در ماه مِي صدها هزار زائر آنجا ميآيند
موارد زيادي از شفای بيماران در آن گزارش شده است
و برخي، مسافتهاي بسيار را با دو زانو راه ميروند تا اينگونه احترام خود را به اين مکان مقدس و صاحب آن ادا نمايند. ...
پ.ن
اسم این روستا از قبل ، بر حسب تصادف روستای فاطیما (Fatima) بوده
_ شاید اونا ندونن ، ولی کدوم یکی از ما نمیدونه بانویی که ملقب باشه به بانوی صاحب تسبیح چه کسیه ...
كوت چراغهاي فرو مرده
كفّارهء شهادت چشمان مست تست.
بي چشمهاي تو
شبهاي بي ستارهء ما را
چه رونقي؟
بي كفر زلف تو
ايمان بي قوارهء ما را
چه جلوهاي...
وقتی ﺭﺩﭘﺎی ﺧـــــــﺪﺍ
ﺭﺍ ﺩﺭ زندگی پیدا ﻛﺮﺩﻡ، ...
ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ می توانم ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ، حتی آرزوهای ﻣﺤﺎﻝ.
وقتی ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ، "ﺗﺮﺱ" ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ " ﺍﻳﻤﺎﻥ" ﭘﺮ ﻛﺮﺩ.
ﻭﻋﺪﻩ ی ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ: ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺗﺎ ﻓﺘﺢ کنی ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻣﻤﻜﻦ کنی، ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭی دﺳﺖ ﻧﻴﺎفتنی ها ﺭﺍ،
ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ....
من زندگی خودم را میکنم و
برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم .
چاقم,
لاغرم,
قد بلندم,
کوتاه قدم,
سفیدم ,
سبزه ام همه به خودم مربوط است .
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شيوه خودت
با قوانين خودت
با باورها و ايمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برايشان فرقی نمی کند چگونه هستی...
هر جور که باشی،
حرفی برای گفتن دارند.
شاد باش و
از زندگی لذت ببر
چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟
آنها حتی پشت سر خدا هم
حرف می زنند!
امروز
نگرانى هايم را رها خواهم كرد.
با سختى ها و ترسهايم
روبرو خواهم گشت
و ايمان دارم كه
همه چيز بهتر خواهد شد.
هميشه در ناگهانی ترين لحظه،
عزيزترين دارايی مان
از دست می رود
و ما درست همان موقع
يادمان می افتد،
چقدر "دوستت دارم" هايمان را نگفته ايم
"از اينكه دارَمت شادترينم" را نگفته ايم ...
هميشه دير يادمان می افتد
برای آنچه كه داريم
با خوشحالی شكر گوييم.
هميشه دير می شود
و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان
از حرف هايست كه نزده ايم.
هر كدام از ما آدمها
در يك برهه اي از زندگيمون
درگير آدمهاي اشتباهي شديم...
نابينا و ناشنوا شديم...
گفتند و گوش نكرديم...
راه درست را پيش پايمان گذاشتند و
بدترين مسير رو انتخاب كرديم...
پافشاري كرديم روي آدمِ
اشتباهِ زندگيِمان...
زمين خورديم و از سر
خجالت بلند نشديم...
خوابيديم و زار زار گريه كرديم....
كافي نيست اينهمه غصه خوردن؟
بلند شيد،خودتان را بتكانيد
و ثابت كنيد تغيير كرده ايد...
باور كنيد شما می توانید...
کافی است فقط اراده کنید...