قدر آدمهایى که زود عصبی مي شوند را بدانيد
اينها همان لحظه داد مي زنند قرمز مي شوند قلبشان درد مي گيرد دستانشان مي لرزد .. ولی ...
ولی براى زمين زدن شما هيچ نقشه ای نمي کشند!
آنها تمام نقشه شان همان عصبانيت بوده و تمام
آنهائى که زود عصبانی مي شوند آدمهائى هستند که رقيق ترين و پاک ترين وجدان را دارند ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اينها
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدمها همديگر را پيدا مى كنند…
از فاصله هاى خيلى دور
از تهِ نسبت هاى نداشته
انگار جايي نوشته بود كه اينها
بايد كنار هم باشند
مى شوند همدم
مى شوند دوست
مى شوند رفيق
اصلأ مى شوند جانِ شيرين…!
درست مى نشينند روى طاقچه ى دلِ هم
حرف هايشان يك جورِ خوبى دلنشين است
دل براى خنده هايشان ضعف مى رود؛
اصلأ بودنشان شيرين است
وقتى هم كه نيستند
هى همديگر را مرور مى كنند و مُدام
گوش به زنگِ آمدن هم هستند…
خدا اين آدم ها را نگيرد از هم...
چهار چيز را هيچگاه نشكنيد: اعتماد، قول، رابطه و قلب! زيرا اينها وقتي مي شكنند، صدايي ندارند ولي درد زيادي دارند!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ
ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺭ
ﺍﺯ ﺗﻪِ ﻧﺴﺒﺖ ﻫﺎﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻫﻤﺪﻡ ،
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ،
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺭﻓﻴﻖ ،
ﺍﺻﻸ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺟﺎﻥِ ﺷﻴﺮﻳﻦ . . .
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﻨﺪ ﺭﻭﻯ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﻯ ﺩﻝِ ﻫﻢ
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻳﻚ ﺟﻮﺭِ ﺧﻮﺑﻰ ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ ﺍﺳﺖ ،
ﺩﻝ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺿﻌﻒ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ؛
ﺍﺻﻸ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ،
ﻫﻰ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣُﺪﺍﻡ
ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﮓِ ﺁﻣﺪﻥ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ !
ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮﺩ ﺍﺯ ﻫﻢ . . .
اين سه نقطه را براي تو گذاشته ام...
هميشه اينها نشانه ي سانسور نيست
هزار حرف و تصوير و رويا در آن خوابيده
مثل من كه وقتــي نگاهت مي كنم
سه نقطه بيشتر نمي بينم:
تــــو ، من و خــــدا...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ …
ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺭ …
ﺍﺯ ﺗﻪِ ﻧﺴﺒﺖ ﻫﺎﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ …
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ !!!
ببخشيد شما ثروتمنديد؟
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد: ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين؟
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: ببخشين خانم! شما پولدارين ؟
نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: من؟ اوه... نه!
دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.
آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
(((کتاب من منم، تو تویی)))
(((ماريون دولن )))
هستند دخترانی که..
لاك قرمز مي زنند! ناز مي كنند! عروسك دارند!
لوس مي شوند گــآهي و لبخنـــد مي زنند
اينهايي كه مي شناسم دخترند!!
ولي
به دخترانه هايشان چوب حراج نزدند!
ياد گرفته اند "همه" لايق دخترانه ها نيستند!
اينهــآ هم دختـرند
با چاشني سادگی
و نمك حيــا...
هنوز هم "بانمـك ها" پرطرفـــــــــــدارترند
اگر دعا كردم اجابت كردي
و اگر از تو خواستم عطايم كردي
اگر فرمانبرداري كردم قدر داني نمودي
و اگر شكرت كردم افزودي
همه اينها را
اي مهربان ترین مهربانان
و اي معبود من
شكرگزار كدام يك از از نعمت هايت باشم
كه نه شمار آن را توانم و نه زبان بيان آن را
اي معبود، من را به سبب گناهانم
رسوا مكن
و نعمتت را از من سلب مكن
خدا من را به چه كسي وا مي گذاري؟
به خويشاوندي كه قطع نظر از من كند
يا بيگانه اي كه با من ترشرويي كند
يا كساني كه خوارم شمردند
نه تو پروردگار و صاحب اختيار مني
به تو شكايت مي برم از غربت غريبانه خود
پس به حقيقت نتوانم بشمارم نعمت ها
و منت ها و بخشش هاي گرامي ات را
اي تويي كه عطايم نمودي، بي نيازم كردي
ياورم شدي
عزيز داشتي، عافيتم دادي، پابرجايم كردي
و اما اينك منم معترف به گناهان خود .
آري من هستم كه بد كردم خطا و ناداني نمودم.
منم كه فراموشكارم و خلف وعده مي كنم
پیمان می شکنم الهی........
تو اجابت كني بيچارگان را
و شفادهي بيماران را
ترحم کنی خردسالان را
و یاوری کنی سالخوردگان را...
✔وﺍﻗﻌﺎ ﺣﻜﻤﺘﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ... ☜ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺒﻴﻨﻦ
ﺟﻨﺴﺖ ﺍﺯ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﻜﻤﺘﺮ ﺑﻬﺖ ﺳﻨﮓ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻦ . ﺷﺎﻳﺪ.....
⇡⇡ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺻﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﻱ ﺗﻮﻱ ﺫﻫﻨﺸﻮﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻲ ﻣﻮﻧﻪ ⇡⇡.
✘ ﺍﺯﺷﻜﺴﺘﻨﺖ .
✘ﺍﺯ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻧﺖ .
✘ ﺍﺯ ﺗﻜﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻧﺖ ...
▼▼ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻧﺸﻪ▼▼
☜ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻱ ﻳﻪ ﺟﻮﺭ ﺣﺲ ﺗﺮﺣﻢ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺪﺍﻣﻴﻜﻨﻦ . ...
↶↿ﻣﻴﺨﻮﺍﻥ ﭼﻴﻨﻲ ﻧﺎﺯﻙ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﺖ ﺭﻭ ﺑﻨﺪ ﺑﺰﻧﻦ . ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻦ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﻣﺸﻮﻥ ﺗﻜﻪ ﻫﺎﻱ ﺭﻳﺰﻗﻠﺒﺖ ﺭﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎ ﻟﻬ ﻤﻴﻜﻨﻦ . ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ !!!
√ﺩﺍﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻴﺸﻦ ..
✔ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺗﺠﻮﻳﺰﻫﺎﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﻴﺪﻥ .
☜ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻬ ﺂﺏ ﻭ ﺁﺗﻴﺶ ﻣﻴﺰﻧﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺑﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻥ ....
↫ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻭﺣﻘﻴﺮﻥ !
←←ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﭼﺮﺍ؟
✔ ﭼﻮﻥ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺗﻮ ﺗﻮﻱ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﻧﻬﺎﺳﺖ !
⇡⇡ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺿﺪ ﻋﻔﻮﻧﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﻭﻱ ﺯﺧﻤﻬﺎﻱ ﻛﻬﻨﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﻚ ﻣﻴﺮﻳﺰﻥ،
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻮﻧﺪﻩ .
✘ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﻜﺎﻳﺖﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ .
✧ﺑﻌﻀﻲ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻦ
☆ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺶ ﺑﺎﺷﻲ . ☆
☜ﻓﻘﻂ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﻱ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺭﻭ
ﻣﻴﮕﻴﺮﻱ !!!! ☞
ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺧﻮشی ندارد..