❥ آسمونْ آبيِه ْ،
جآیِِ↜ اُوْنْ ↝ْ خآليِهْ 웃
کِه بآشِه وُ بِبينِه، ??
اينْقَدْ ☜ حآلِمون ☞ْ عآليِه✘ْ
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی اينْ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ويراستار
تمام جمع هايم را جدا نوشت؛
آدمها
اينها
آنها
چشمها
دستها
و گفت :
فقط «قلبها» ميتوانند
به هم چسبيده باشند....
ـاين روزآ خِيلـي سَختِه
مـي دونَم ميگذَره
امـآ بَديـش اينِه مي دونَم دوبـآرِه ميـآن
تـآزِه شآيَدَم نَگذَرَن
روزهاي بدي دارم
اين را از چيزهاي زيادي فهميدهام
از اينكه اين روزها
آنقدر تنها بودهام
كه دلم به يك سپور گرم شده است
تا دردهايم را جارو بكشد
دردهايي كه بدجور كشيدني شدهاند
از اينكه چاي هم دلش
براي دو فنجان لبسوز ميجوشد
و از انگشتانم
كه جوهرهي نوشتن يك نامه را ندارند
و از اين گوشي خاموش
كه تا انگشت رويش ميگذارم
خاطرهي پــچپــچ عاشقانهاي
اوضاع روحيام را خراب ميكند ..
آخرين هفتهی زمستان است
همه چشم انتظار چهرهی عيد
پر شده شهر از هوای بهار
عطر گلهای سرخ و سبز و سپيد
در خيابان و کوچه و بازار
دست در دست مادر و پدرند
کودکان با نشاط آمدهاند
تا لباس قشنگ و نو بخرند
مثل آيينه صاف و براق است
کفشها زير نور ويترينها
کودک اصرار میکند: بابا !
من از اين کفشها، فقط اينها !
چند؟ ناقابل است ؛ ده تومان
ده هزار ؟! اينکه ... چشمهای پدر
بر زمين خيره میشود اما
منتظر مانده چشمهای پسر
کودک و عيد و خنده و شادی
کودک و کفش نو، لباس قشنگ
کودک و سرزمين روياها
عطرها، نورهای رنگارنگ
میخری هان ؟ ببين چه برّاق است
ظاهرش مثل کفش مردانه است
میخری هان ؟! ببين که مرد شدم
مرد در فکر خرجی خانه است ...
راستی چند روز مانده به عيد ؟
عيد آجيل و ماهی قرمز
عيد اين سفرههای دور از نان
که به سامان نمیرسد هرگز
میخری هان ؟! بله ! بله ! حتماً
میزند خنده شادمانه پسر
لبش از شادی و شعف باز است
مثل لبخند کفشهای پدر
در خيابان و کوچه و بازار
هيچکس بغض مرد را نشنيد
آی تقويمهای رنگارنگ
راستی چند روز مانده به عيد ؟!
روسري نبودم از سرت بازم كردي
درخت نيستم مرا اينجا كاشتهاي
سؤال نبودم جوابم كردي
ميدان نيستم دورم ميزني
اي كاش با من راه آمده بودي
فقط
اي كاش
با من
راه آمده بودي !
تا همه چيز را برايت بگويم
...