✿ کپشن خاص ✿

باز هم شب شد و هنگام پریشانی من
غم دوری تو باز آمده مهمانی من

مثل اَرگم که غمت لرزه به جانم زده است
کمر همت تو بسته به ویرانی من

شهره‌ی شهرم و انگشت‌نمای مردم
مُهر دیوانه نشاندند به پیشانی من

کوچ تو تلخ‌ترین حادثه‌ی عمرم بود
که شد آغاز غم  و فصل زمستانی من

شرم دارم ز خدا چون تو خدایم بودی
باد دادی همه‌ی دین و مسلمانی من

خیر از زندگیت کاش نبینی عمری
که تویی باعث این حالت بحرانی من

#کمال_جعفری_امامزاده
‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌