The pessimist complains about the wind; the optimist expects it to change; the realist adjusts the sails.
آدم بدبین از باد شکایت میکنه، آدم خوشبین منتظر تغییر شرایطه. آدم واقع بین بادبان ها رو تنظیم میکنه.
Always live
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بادبان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.کپشن خاص.
طوفان های بسیاری از این جا گذر کرده اند
اما هیچکدام نتوانسته اند
حتی یک گل خشک از دامن تان کم کنند.
سرتان سلامت زنان سرزمینم
یک روز کشتی بزرگی خواهیم ساخت
و از طوفان هولناک ،خواهیم گذشت!
کشتی زیبا
با بادبانی از روسری های تان ...
#حسن_آذری
.آدم بدبین از باد شکایت می کنه
.آدم خوشبین منتظر تغییر شرایطه
.آدم واقع بین بادبان ها رو تنظیم میکنه...
بد بین،
از این که باد می وزد شاکی است.
خوشبین،
انتظار دارد جهت باد عوض شود.
واقعبین،
بادبان ها را با باد تنظیم میکند...
"ویلیام آرتور وارد"
تقدیم به تو:
ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ...
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ...
ﻭ ﻧﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ ...
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻌﻔﯽ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ...
ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... !!!!
هر جای دنیا میخواهی باش ....
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم ....
وبودنت را قدرمی دانم.....قلبم بادبان و نفست باد.........تو نفس بکش تا من زنده بمانم... .
The pessimist complains about the wind, the optimist expects it to change, the realist adjusts the sails.
ادم بدبین از باد شکایت میکنه، ادم خوشبین منتظر تغییر شرایطه، ادم واقع بین بادبان ها رو تنظیم میکنه.
به آتش می کشم آخر دل نامهربانت را
به یغما می برم چشمِ به رنگِ آسمانت را
بمان ای کشتی امیدهایم ، لج نکن با من
به توفانی ز نفرین می سپارم بادبانت را
وجودش را ندارم خوب می دانی و الا من
به لب می آورم بادستهایم طفلِ جانت را
شنیدم با همه حاضر جوابی می کنی باشد
خلاصه داغ خواهم کرد گنجشکِ زبانت را
و روزی هم به دستِ باد خواهم داد می بینی
شلالِ گیسوانِ مخملِ پولک نشانت را
نمی دانی چه آهی می کشم وقتی که دورادور
تماشا می کنم رنگین کمانِ ابروانت را
به نستعلیقِ ابروی به هم پیوسته ات سوگند
به من جان می دهی
حرفی بزن واکن دهانت را ....
تا که نامت بر زبان آمد، زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غُسلت دهد، آب روان آتش گرفت
هان! چه میپرسی چه پیش آمد، زمین را آب بُرد
بادبان کشتی پیغمبران آتش گرفت
یک طرف ماه مرا ابر سیاه فتنه کُشت
یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت
رفت سمت آسمان، روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین، جسم تو گُم شد، آسمان آتش گرفت
{ علیرضا قزوه }
::
عشق ِ من ! :
بیا !
قول می دهم که :
قایقت شوم ؛
تو فقط بادبانم باش ! …
بگذار هر چه حرف پشت سرمانم می زنند ،
باد ِ هوا شود ؛
و دورمان کند
از این آدم ها … !
قایقت می شوم،
بادبانم باش،
بگذار هرچه حرف پشت مان می زنند، مردم،
باد هوا شود،
دورترمان کند !