صدای باد میآید
عبور باید کرد
و من مسافرم
ای بادهای همواره
مرا به وسعتِ تشکیل برگها ببرید.
"سهراب سپهری"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بادهای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گه گاه دلگرمی شوم
میل میلِ توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم...
صدای باد میآید؛
عبور باید کرد
و من مسافرم
ای بادهای همواره!
مرا به وسعتِ تشکیل برگها ببرید...
#سهراب_سپهری
صدای همهمه میآید
و من
مخاطب تنهای بادهای جهانم...
#سهراب_سپهری
موهایت را ببند
این فصل
به بادهایش معروف است !
دل من
به هوایی شدن ...
#محمد_ابراهیم_گرجی
عشق مثل همین بادهای کویریست
مگر نیاید!
وقتی آمد چشم ها را کور می کند.
#محمود_دولت_آبادی
farzin_foroutan
هوای دلت را به من بسپار...
بهاریترین روزهایت را پیش بینی میکنم...
فقط گرمی دستهایت را از من نگیر
من خودم با بادهای شرجی کنار میآیم!
به سیم آخر زدن خیلی خوب است! قمارباز اعظم وقتی هوس قمار آخر به سرش می زند، از آستین اش، آخرین سکه ی سیم را در می آورد و پاکباختن را تجربه می کند؛ با دلی تهی، چشمانی تهی و دستانی تهی...
زانوانش می لرزد و نمی داند که این قمار واپسین، به بازی، به باختن اش می ارزد؟ یا او را خاکسترنشین خاموشی و فراموشی خواهد کرد؟ چرا هیچ یک از فیلسوفان اگزیستانس، یادشان نبود که وقتی "موقعیت های مرزی وجودی" را لیست می کردند، در کنار ناامیدی، گناه، اضطراب مرگ و ....، به این قمار آخر هم اشاره کنند؟ دارم به عقابی فکر می کنم که خوب می داند که پرواز در اوج، در بلندای سکوت و شکوهمندی، حتما بالهایش را در هم خواهد شکست... اما در آن دقیقه ی آخر، پلک های خیس اش را می بندد و بال هایش را می گشاید ، به سمت بی سویی، بی جانبی... سینه اش را از زخمِ یادهایِ بودن، از عطر بادهایِ عدم سرشار می کند و دل به آسمان می زند ...
دلم برای آن قمار آخر تنگ شده ایلیا! ...
بگذار تا به لهجه ی باران بخوانمت
مانند عشق از دل و از جان بخوانمت
تا کوهها صدای مرا منتشر کنند
همراه بادهای پریشان بخوانمت
چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی
یعقوب وار یوسف کنعان بخوانمت
بگذار تا به یمن ظهورت بهار محض
بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت
آهنگ التهاب سراب است در دلم
بگذار تا به لهجه ی باران بخوانمت
قایقی دارم و بادبانی گشوده
در گذرگاه بادهایی
که گاهی قهقهه است
گاهی هق هق