من غمگینم. خسته ام. شکسته ام. تنهام. از درون بارها مردم. غم میلیاردساله ی زمین روی شونه هامه. دلم میخواد گریه کنم ولی اشکی برام باقی نمونده. دلم میخواد فریاد بزنم ولی کلمه ها و صدام ناپدید میشن. دلم میخواد فرار کنم ولی جایی ندارم که برم. من تاریکم، خیلی تاریکم، یه سیاه چاله ام که فقط بدبختی هارو به داخل خودش کشیده. من مثل اون شخصیت غمگینِ داستانی ام که انگار هیچ پایان خوشی نداره. با تموم این ها، هنوزم اینجا میمونی؟
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بارها
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
انقدر که حرفها میتونن بُرنده و تیز باشن، یه چاقو نمیتونه. تو میتونی یه چاقو رو فرو کنی تو شکم کسی بعد یمدت دردشم یادش میره، ولی بجای چاقو میتونی یه حرفی بزنی که تا آخر عمر اون حرفت آثارش رو ذهن اون طرف بمونه و بارها و بارها دردش و مرور کنه.
میخواستیم برسیم به عرش، اما بارها کوبیده شدیم به فرش. حالا دیگه نه از پرواز خبریه، نه از ترس سقوط؛ بلکه فقط داریم یاد میگیریم رو زمین هم میشه محکم ایستاد و تا رسیدن به خط پایان ادامه داد.
بارها به مو رسیده و حتی پاره شده اما من هیچکسو نداشتم و مجبور بودم بلند شم و خودمو به زندگی گره بزنم .
خوش به حال برگ های پاییزی. وقتی خزون و زرد شدن و دیگه جونی توی تنشون نموند میتونن بالاخره از درخت رها بشن ولی آدم خزون و زرد و تیکه تیکه میشه ولی باز هم مجبوره با کالبد بی جونش خودش رو روی شاخه نگه داره. آدم حتی حق نداره بعد از بارها مردن توی زندگی، راحت آروم بگیره و بمیره.
به چرخه های تکرار شده تو مسیر زندگیت دقت کن!
زمانی که اتفاقی بد بارها تکرار میشه دلیلش اینه که درسی رو یاد نمیگیرید!
روزهایی هست
که آدمی در جستجوی تکیهگاهی
به خویش میرسد.
عاشقِ خودت باش
زندگی،
بارها و بارها
تو را با خودت روبه رو خواهد کرد...
شاید این موضوع رو بارها تجربه کرده باشم و شاید بارها بابتش ناراحت شده باشم، ولی هر بار که واقعیت آدمها از اون تصویری که تو ذهنم ساختن سبقت میگیره، هر بار یطور دیگه قلبم میشکنه، یطور دیگه اعتمادم زخمی میشه و یطور دیگه به هر چیزی که بود و نبود شک میکنم.
«پروکسی | پروکسی | پروکسی »
«پروکسی | پروکسی | پروکسی »
تا عاقلان راهی برای شاد بودن پیدا کنند
ما دیوانگان بارها خندیده ایم . . .
گفت خب ایراد تو چیست؟ گفتم زیاد فکر میکنم، خیلی، بینهایت، به هر چیز مسخرهای بارها و بارها، مخصوصا اگر برایم زیاد اهمیت داشته باشد، درون خود میریزم و بدتر از همه نمیتوانم هیچکدام از اینها را بگویم، و در نهایت میدانم همین نابودم میکند.
«پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»
«پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی»