مردی که قدرت باروری نداره اگه نعمت الهی نیست پس چیه؟
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بارور
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دستم را بگیر
مرا بگیر از خودم
مرا ببر با خودت
یک جایِ امن.
من در سر رویایی دارم
تو درخت نارنج شوی،
من خاک.
در من ریشه بدوانی
به وقتِ بهار.
شکوفههامان را
بارور شویم
و خدا
مست شود از عطر بهارنارنجِ ما.
. .
Your heart is full of fertile seeds, waiting to sprout.
قلبت پُر از بذرهای باروریست،
که منتظرِ سبز شدن اند
لذّت دنیا،
من امیدی را در خود،
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام،
مثل تابیدن مهری در دل،
مثل جوشیدن شعری از جان،
مثل بالیدن عطری در گل،
جریان خواهم یافت،
راه خواهم افتاد،
باز از ریشه به برگ،
باز از "بود" به "هست"...
فریدون مشیری
آن کریم است کو چو ابر بـــهار
چــــــون بریزد بخندد آخــر کار
نـه چو ابری که در زمستانها
رو کـــــند ترش وقت بارانها
مکتبی شیرازی
ابــــــــــــر اگر آب زندگی بارد
هـرگز از شاخ بید بر نخوری
سعدی
ابر با آن تیرهرخساری که پوشد روی روز
مردم چشم است دهقان را ز باران داشتن
قاآنی شیرازی
ابـــــــــر باید که به صحرا بارد
زان چه حاصل که به دریا بارد
عبدالرحمن جامی
ابـــــر شو تا که چو باران ریزی
بر گل و خس همه یکسان ریزی
عبدالرحمن جامی
اگـــــــر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
سعدی
باران آمد ترکها به هم رفت.
ضربالمثل فارسی
باران از سنگ دریغ نیست و صحبت از ناپذیر دریغ است.
خواجهعبدالله انصاری
باران به صبر پســت کند گرچه
نـرم است روی آن که خارا را
ناصرخسرو
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله رویــــد و در شورهزار خس
سعدی
باران که میبارد، تو میآیی
باران گل، بـــــــــاران نیلوفر
بــــاران مهر و مــاه و آیینه
بــــاران شعر و شبنم و شبدر
احسان خواجهامیری
به دعای گربه سیاه باران نمیآید.
به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل
کــه کُه را به نرمی کند پست باران
ناصرخسرو
به هـــــنگام سختی مشو ناامید
از ابـــــــــر سیه بارد آب سپید
نظامی
پند به نادان، بـــــــــــــــــاران است در شورهزار.
سعدی
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مـــــــگس نحل، دُر از دریابار
سعدی
چو بسپردم من اندر تشنگی جـان
مــباد اندر جهان یک قطره باران
فخرالدین اسعد گرگانی
خزان زندگی من فرارسیده، میخواهم مثل درختان باروری باشم که با یک تکان میوههای لذیذ همچون باران از آن میریزد.
لودویگ وان بتهوون
دانای بــــــــــــــــــــــــیعمل، ابر بیباران است.
جان اشتاینبک
دریـــــــــــــــــــــا بی بارانش نمیشود.
ضربالمثل فارسی
زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آنچه میبارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دستدادن ستارهای گریه میکرد.
آنتوان دو سنتاگزوپری
ســخای بزرگان چو ابر بهار
به جایی ببارد که ناید به کار
نظامی
نریزد ابر بـــــــی توفیر دریا
نه بی باران شود دریا مهیا
نظامی
وای بــــــــــاران، بـــــــــــــــاران
شیشه پنجره را بــــــــــــــــــــــــــــــاران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست
حمید مصدق (این شعر را مرحوم احمد ظاهر خواننده معروف و شهید افقانی خوانده و یکبار هم با یک گروه سه نفره شامل خودش و خواهرش و یک طبله نواز در لاله زار بر روی صحنه اجرا کرد که با اینکه گروه کوچکی بودند اما استقابل از او چنا ن بود که هیچیک از خواننده های آنزمان آنقدر شرکت کننده در برنامه خود نداشتند که نشان از روح لطیف این خواننده شهید که به دست افراد امنیتی نورمحمدتره کی ریس جمهور کمونیست افقانستان شهید گردید)
دوستان این متن وخودم نوشتم!!لطف کنین بخونین واگه نظری داشتین حتمابگین!!!
"من يک تبعيدي ام...
به جايي که...به دنيايي که...سکوت فرياد ميزند
آنقدر که حنجره اش خش برميدارد
سرزميني که صدا در آن جريان ندارد
هيچ چيز
سکوت مطلق...
روحم در اين بي رحمي عميق زنجير شده!!
صدايي که در گلو خفه ميشودو گوشي که گداي کلمات ميشود.
بغضي که به خاک ميسپرد شکستنش را...
دنيايي که نه چشم ميبيند ونه نگاهي خوانده ميشود
مثل اينکه زل زده باشي به يک فصل نرسيده...
وانتظاري که هيچ کس در آن سويش نيست،يک انتظار مطلقا يک طرفه...
واشکي متبلور ميشود اما به بلوغ نميرسد
وبه خاک ميسپرد سقوطش را از چشمه ي دريايي اش...
زنداني نيستم!!آزادم!آزاد
نه چون پرنده اي که در آسمان اوج ميگيردو ميشکند سپر تندبادهارا
نه چون پروانه اي که روزي هزاران بار حس زنده بودن در او احيا ميشود، دوباره ودوباره
بلکه مثل بچه گنجشکي که توي لانه ي چوبي اش دل ميزند براي پرواز،بال ميزند،بال ميزند
اما هيچ!!!هيچ
همه فکر ميکنند پرواز را ياد نگرفته!!پس مادرش کو؟؟
همه به دنبال مقصري ديگر!!
اما از کجا معلوم که پرواز را از خاطر نبرده باشد؟؟!!
خاطره ي چگونه ي تکاندن بالهايش پشت ميله هاي سخت فراموشي محبوس نشده باشد؟؟!!
از کجا معلوم تخم باروري آرزوهايش را مار نخورده باشد؟؟!!
داشتم ميگفتم!!
وآنقدر بال ميزند که خسته از اين مکرر بيهوده دوباره به خواب ميرود
خوابي که کسي نميداند بايد در انتظار بيداري دوباره اش ماند يا نه!؟؟!
شايد تخم آزادي من را نيز ماري از دنياي خودم خورده باشد؛
کسي چه ميداند...؟؟!!
ك دعاي زيبا
از خدا خواستم عادت هاي زشتم را تركم دهد!
خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني
از او خواستم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود:لازم نيست روحش سالم است جسم هم كه موقت است
از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند
فرمود:صبر حاصل سختي و رنج است عطا كردني نيست آموختني است
گفتم مرا خوشبخت كن
فرمود:نعمت از من خوشبخت شدن از تو
از او خواستم مرا گرفتار رنج و عذاب نكند
فرمود:رنج تو را از دلبستگي هاي دنيايي جدا و به من نزديكتر ميكند
از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود:نه!تو خودت بايد رشد كني من فقط شاخ و
برگ اضافي ات را هرس ميكنم تا بارور شوي
ازخدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت ببرم
فرمود براي اين كار من به تو.....(زندگي دادم)
کاش میدانستم چه کسی خوشبختی را به دل پر دردم هدیه خواهد کرد؟
کاش میدانستم چه کسی پازل احساس مرا کامل خواهد کرد؟
کاش میدانستم قرار شب های بیقراریم چه کسی خواهد بود؟
کاش میدانستم دست های کدام فرشته نوازشگر تن خسته ام خواهند بود؟
کاش میدانستم کدام چشم ها انتظارم را به پایان خواهند رساند؟
کاش میدانستم چه کسی روز وداعم ، گریان بر بالینم خواهد بود؟
کاش میدانستم آرزوهایم بارور یا عقیم خواهند ماند؟
و کاش میدانستم ...
انسانم !
ساکت ، چون درخت سيب !
گسترده ، چون مزرعه ي يونجه !
و بارور ، چون خوشه ي بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسي شايسته ي پرستش من خواهد بود ؟
عاشق که باشی
دریای آرام از موج های مانده در گلویش
برای تو خواهد گفت
از ابری که بارور شد و باران... که جای دیگری بارید
عاشق که باشی
دنیا از اندوهش با تو حرف می زند ..