آی ای ابر!
ای صبر!
بر من امشب مورب بباريد
اتفاق من افتاد
ای داد!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی باري
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
باران مي باريد...
كودك نگاهي به سوراخ چكمه اش انداخت!
لبخندي زد
سرش را رو به آسمان كرد وگفت: " خدايا گريه نكن "
" امشب مي دوزمش...!
کوچه هاي قديمي را
باريک مي ساختند تا آدمها
به هم نزديکتر شوند
** حتي در يک گذر **
اکنون چقدر آواره ايم
در اين همه اتوبان پهن ....
وك كن ساعت خويش !
اعتباري به خروسِ سحري، نيست دگر
دير خوابيده و برخاسـتنـش دشـوار است
كوك كن ساعت خويش !
كه مـؤذّن، شبِ پيـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
كوك كن ساعت خويش !
شاطري نيست در اين شهرِ بزرگ
كه سحر برخيزد
شاطران با مدد آهن و جوشِ شيرين
دير برمي خيزند
كوك كن ساعت خويش !
كه سحرگاه كسي
بقچه در زير بغل،
راهي حمّامي نيست
كه تو از لِخ لِخِ دمپايي و تك سرفه ي او برخيزي
كوك كن ساعت خويش !
رفتگر مرده و اين كوچه دگر
خالي از خش خشِ جاروي شبِ رفتگر است
كوك كن ساعت خويش !
ماكيان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اينترنتي عصرِ اتم مي بيند
كوك كن ساعت خويش !
كه در اين شهر، دگر مستي نيست
كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از ميكده برمي گردد
از صداي سخن و زمزمه ي زيرِ لبش برخيزي
كوك كن ساعت خويش !
اعتباري به خروسِ سحري نيست دگر
و در اين شهر سحرخيزي نيست
و سـحر نـزديک است
حکيمي ﺭﺍ ﭘﺮﺳــﯿﺪﻧﺪ: ﭼﻪ موقع ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻨﺎﺳﺐ تر ﺍﺳﺖ؟
حکيم ﮔﻔﺖ: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺷﻮﺩ!!
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺍﺯ نظر ثروت؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ ! چرا که ثروت را اعتباري نيست
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺍﺯ نظر جسمي؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ! چرا که جسم را بقا واعتباري نيست
گفتند: توانا از نظر عقلي؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: نه! چرا که عقل زوال دارد و آنرا اعتباري نيست
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺍُسکولمون ﮐﺮﺩﯼ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺁﺭﯼ! دقيقا
خیلی قشنگه.همه بخونید
یک روز چنگيز و درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.
هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت چنگيز و يارانش را از پا در می آورد.
بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.
چنگيز شاهين شكاريش را به زمين گذاشت،
و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،
اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد،
چنگيز خيلی عصبانی شد و فكر كرد ،
اگر جلوی شاهين را نگيرم ،
درباريان خواهند گفت:
چنگيز جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛
پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد.
پس از مرگ شاهين چنگيز مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است.
او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت.
مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت ،
بر یکی از بالهايش نوشتند :
یک دوست هميشه دوست شماست ؛
حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.
روی بال ديگرش نوشتند :
هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است...
✔ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ ،
✔ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ،
✔ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ،
✔ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ ...
يك روز چنگيز ودربا ريانش براي شكار به جنگل رفتند-هوا خيلي گرم بود وتشنگي داشت چنگيز ويارانش را ازپا درمي آورد
-بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكي ديدند چنگيز شاهين شكاريش را به زمين گذاشت وجام طلايي را در جويبار زد و خواست آب بنوشد اما شاهين به جام زد و آب بر روي زمين ريخت-براي بار دوم هم همين اتفاق افتاد چنگيز خيلي عصباني شد و فكر كرد -اگر جلوي شاهين رانگيرم ، درباريان خواهندگفت:چنگيزجهانگشا نميتواند از پس يك شاهين برآيد -پس اينبار باشمشير به شاهين ضربه اي زد-پس از مرگ شاهين -چنگيز مسير آبرا دنبال كردوديد كه ماري بسيار سمي در آب مرده و آب مسموم است اواز كشتن شاهين بسيار متاثرگشت مجسمه اي طلايي از شاهين ساخت-بر يكي از بالهايش نوشتند:يك دوست هميشه دوست شماست -حتي اگر كارهايش شما را برنجاند-روي بال ديگرش نوشتند: هرعملي كه از روي خشم باشد محكوم به شكست است… ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ … ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ, ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ …
بجه بوديم از آسمان باران ميباريد...
بزرگ كه شديم از چشمانمان باريد...
از "خوب" به "بد" رفتن، به فاصله لذت پريدن از يك "نهر باريك" است؛ اما براي برگشتن بايد از "اقيانوس" گذشت...!
هوايم داشت رفته رفته
خراب تر مي شد ..
و اشک در چشمانم
بيشتر بيشتر ..
به گمانم شباهنگام
چيزي شبيه به تو
درونم
شروع به باريدن کرده بود ..