گفت :
جهد مردان چهل سال است.
ده سال رنج باید بردن تا زبان راست شود
و ده سال تا دست راست شود
و ده سال تا چشم راست شود
و ده سال تا دل راست شود
پس هر که این چهل سال چنین قدم زند و به دعوی راست آید
امیدِ آن بود که بانگی از حلقش براید
که در آن هوا (هوس) نبود...
"بایزید بسطامی"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بانگی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ،
ﺩﻝ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ
ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭﯼ
ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨﮑـــﺒﻮﺗﯽ
ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ
ﭼﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﯾﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿـــﻢ
ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﺷﺪ
ﺑﯽ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ِ ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ ﺗﺎﺧﺘﯿﻢ
ﺣﺮﻣﺖ ﺍﻧﺴـــﺎﻥ ، ﺷﮑﺴـــﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﯾﺮ ﭘــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾـــﺶ،
ﮐﻨﺪﯾﻢ
ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ نوﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﯿﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺮ ﻓﻬــــﻤﯿﺪﯾﻢ ﺑﺎ ﺧــــﻮﺩ ، ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻣﺎ ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ ، ﺁﺩﻣـــــﯿﺖ ، ﻣﺎ ﺧــــﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ.
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی، خدایا خاطر ما را ؟
نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش ، آهوهای صحرا را ..