جایی هست بین گردن و کتف.
همان استخوان ترقوه یا چنبر.
یک گودی، که امتداد آن به سمت دست ها کشیده می شود.
شبیه یک چشمه ی خشک،
یک برکه ی بی آب.
که نام علمی آن کلاویکولا ست...
چقدر دلم می خواست یک ابر نرم بودم.
یک استراتوس...
تا توی دریاچه ی کلاویکولای تو ببارم...
‌
#حمید_جدیدی
‌

✿ کپشن خاص ✿

جایی هست بین گردن و کتف.
همان استخوان ترقوه یا چنبر.
یک گودی، که امتداد آن به سمت دست ها کشیده می شود.
شبیه یک چشمه ی خشک،
یک برکه ی بی آب.
که نام علمی آن کلاویکولا ست...
چقدر دلم می خواست یک ابر نرم بودم.
یک استراتوس...
تا توی دریاچه ی کلاویکولای تو ببارم...
‌
#حمید_جدیدی

جایی هست بین گردن و کتف.
همان استخوان ترقوه یا چنبر.
یک گودی، که امتداد آن به سمت دست ها کشیده می شود.
شبیه یک چشمه ی خشک،
یک برکه ی بی آب.
که نام علمی آن کلاویکولا ست...
چقدر دلم می خواست یک ابر نرم بودم.
یک استراتوس...
تا توی دریاچه ی کلاویکولای تو ببارم...
‌
#حمید_جدیدی
‌

ﻣﺮﺍ...
ﺁﺗﺶ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ،
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻢ ﺳﺮﺍﭘﺎﯾﺖ...

ﻣﺮﺍ...
ﺑﺎﺭﺍﻥ صدا ﺩﻩ،
ﺗﺎ ﺑﺒﺎﺭﻡ ﺑﺮﻋﻄﺸﻬﺎﯾﺖ...

ﺧﯿﺎﻟﯽ،
ﻭﻋﺪﻩ ﺍﯼ،
ﻭﻫﻤﯽ،
امیدﯼ، ﻣﮋﺩﻩ ﺍﯼ، ﯾﺎﺩﯼ..!

ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﻪ،
ﮐﻪ ﺧﻮﺵ ﺩﺍﺭﯼ،
ﺗﻮ "ﺑﺎﺭﻡ" ﺩﻩ ﺑﻪ دنیایت.

(حسین منزوی)

روز اول که شد جدا گفتم
نشوم هیچ گاه پریشانش
روز دوم ز غصه می گفتم
تحفه ای هم نبود چشمانش
روز سوم به گریه نالیدم
پس چرا او شکست پیمانش
روز چهارم دلم گرفت از غم
خون ببارم ز داغ هجرانش
بعد عمری هنوز دارم
آرزوزی نگاه پنهانش
آه در حسرتم و چرا آخر
دادم از دست خویش آسانش ؟ !

✨
هر روز شبیه یک چیزمـ اما سرخ
دیروز شمعدانی شده بودمـ لب پنجره
رو به دستانِ تو
امروز صبح ماهی بودمـ
هارمونی زیبایی بود گلدان و پولک
امشب به گمانم یک تکّه ابر شومـ
حل شومـ در خلسه یِ نگاه تو
هی من ببارمـ هی تو تماشا کنی

پاییز جان؛
مهرت که به ما نرسید
آبانت هم به غم گذشت
دوست داری
آذرت را
چگونه ببارم ....؟ ! ! !

آره زندگیم همینه !دیگه چاره ای ندارم !

صبح تا شب این شده کارم یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم

بغضم گرفته وقتشه ببارم
چه بی هوا.هوای گریه دارم
بازکاغذام باتوخط خطی شد
خدااین حسوحالودوس ندارم
...

"مرتضی پاشایی"

واسش دعاکنین خواهشا...

ز قــَــوی بودن خسته ام

دلم یک شانه میخواهد

تکیه دهم به آن

و بی خیال همه دنیا ، دلتنگی هایم را ببارم …