خواستین از زیباییش تعریف کنین،
مثلِ #حافظ بخونین: ..
«در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری!»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بخونین
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هایپ میخورین بتونین تمرکز کنین درس بخونین؟ انقدر پولدارین دیگه چرا درس میخونین؟ من درس میخونم که پولدار شم بتونم یه روزی واسه خودم هایپ بخرم
کتاب بیشعوری میگه کسی که خیلی ادعای فهمو شعور میکنه از همه
بیشعور تره بخونین این کتاب حتما که دیگه شاهد این عده بیشعورا تو جامعه نباشیم
استادا همیشه تو طول ترم میگن: درس ما جوری نیس که بشه شب قبل امتحان خوند، باید تو طول ترم بخونین
ما هم میذاریم صبح قبل امتحان میخونیم:|
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﯾﺪ ﺁﺧﺮ ﭘﺴﺖ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ ﺟﺎﻟﺒﻪ!
.
.
.
.
.
.
.
1- ﻣﻮﺯ
2- ﺳﯿﺐ
3- ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ
4- ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ
5- ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ
6- ﮔﯿﻼﺱ
7- ﺁﻧﺎﻧﺎﺱ
8- ﺁﻟﻮﭼﻪ
9- ﺯﺭﺩ ﺁﻟﻮ
10- ﺍﻧﺎﺭ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1- ﻣﻮﺯ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
2- ﺳﯿﺐ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
3- ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
4- ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
5- ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
6- ﮔﯿﻼﺱ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﮔﯿﻼﺱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
7- ﺁﻧﺎﻧﺎﺱ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﺎﻧﺎﺱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
8- ﺁﻟﻮﭼﻪ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻟﻮﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
9- ﺯﺭﺩﺁﻟﻮ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺯﺭﺩﺁﻟﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
10- ﺍﻧﺎﺭ : ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻭﺟﺪﺍﻧﺎ" ﻓﺤﺶ ﻧﺪﯾﻦ،ﻣﺮﯾﻀﻢ ﻗﺮﺹ ﻣﯽﺧﻮﺭﻡ ﺧﻮﺏ
ﻣﯿﺸﻢ������
این مناجات رو بخونین خیلی دلنشینه....
از کتاب مناجات نامه چوپان معاصر نوشته #رضا_احسان_پور
.
خدایا!
مرا به خاطر
همهی مورچههایی که کشتهام
ببخش
.
خدایا!
من از اختیارهایم میترسم
فردا، پسفردا، خودت به خاطر همهی آنها
یقهام را میگیری
.
خدایا!
من اگر بسوزم
بوی گند میدهم!
خود دانی، میخواهی بیندازی جهنم، بینداز!
.
خدایا!
گوشهایم دراز شده است
کی وقت داری بیایم برایم کوتاهش کنی؟
.
خدایا!
حیف نیست
بهشت به این قشنگی ساختهای،
آن وقت به همه نشانش ندهی؟
.
خدایا!
کاش بیمارستانها
بخش کودکان سرطانی نداشت
.
خدایا!
شش روز طول کشید
تا دنیای ما را بسازی
آن وقت ما در یک چشم بهم زدن
آن را خراب میکنیم!
ببخشید!
.
خدایا!
من فقط یک «مسکن مهر» سراغ دارم
آنهم خانهی تو است
.
خدایا!
آسایش دو گیتی
تفسیر این سه حرف است:
۱- خدا ۲- را ۳- شکر
.
خدایا!
تو خوبتر از آن هستی
که مرا تنها بگذاری
.
خدایا!
به یک نفر میگویند: «یک دروغ بگو»
میگوید: «خدا نمیبخشد»
.
خدایا!
توی «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعون»
«اِلیهِ راجعون» یعنی پیش خودت؛ درست است؟
پیش خودت که جهنم نمیشود! میشود؟
.
خدایا!
من مثل آن بتپرست نیستم
که اگر تو را نداشته باشم
خدای سنگ و چوبی داشته باشم
من اگر تو را نداشته باشم، چیزی ندارم
.
خدایا!
دیوار خانهی مرا در بهشت
کاهگلی بساز
میخواهم هر روز عصر با شلنگ
به دیوار آب بپاشم
و نفس عمیق بکشم
.
خدایا!
اشکهایم را با دست پاک میکنم
تا دستانم بوی تو را بگیرد
.
خدایا!
خودت به کسی که دوستش دارم بگو
که من دلم نمیخواست خلق بشوم
و فقط و فقط برای اینکه او تنها نباشد
قبول کردم که بیایم دنیا
تا شاید دوستم داشته باشد
.
خدایا!
دوستت دارم
حتّی توی جهنّم .
خدایا!
خودت که بهتر میدانی
ما آدمها مثل دانههای انار هستیم
زیاد به ما فشار نیاور!
.
خدایا!
کاش یک مُهر «شکستنی است، با احتیاط حمل شود»
روی دلم زده بودی!
.
خدایا!
دست ما را بگیر
و ما را از اتوبان زندگی
رد کن!
.
خدایا!
آخر زندگی من
یک «ادامه دارد» بنویس!
یه ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ:
I have 19 years old
وجدانن ﮐﯿﺎ اینجوری ﺧﻮﻧﺪﻥ
آﯼ ﻫَﻮ " نوزده " ﯾِﺮﺯ ﺍُﻟﺪ...؟
☝️
سلام رفقای مجازی من!
متن زیرو خودم نوشتم اگه حوصلشو داشتین بخونین اگر نداشتید بازم بخونین:)
هوا خوب است
ابرهای آسمان به من چشمک می زنند تا قلم هایم را در دست گیرم و آنها را هم به بوم نقاشی ام راه بدهم..
کتاب می خوانم.
کمی هم شیر می نوشم-هرچند طعمش اصلا برایم خوشایند نیست-
همیشه برای شروع کارها ذوق عجیبی دارم!حتی شروع خواندن کتابی نو که خاله جان برایم هدیه آورده...و یا حتی شروع به نوشتن و توصیف حس و حالم...
کمی تا حدودی حس خوبی دارم.
آسمان سنگین است و من همدردی از جنس بخار برای خود یافته ام!
احساس میکنم درکم از زیبایی - کمی که چه عرض کنم بسیار!- کوته فکرانه شده،
خب تقصیر من هم نیست;دنیا مرا اینگونه بار آورده!
زیبایی جسم هیچوقت دست بشر نبوده اما آنچنان برایمان اهمیت یافته که انگار خودمان یکی یکی اجزای صورتمان را طراحی کرده ایم و درآخر مفتخریم که همچین چهره ای خلق کرده ایم!!
اینها را میدانم و باز...
بگذریم...
بگذریم از افکار درهم پیچیده ی من که گره ی کورش را هیچ کس نمی تواند باز کند،بعضی وقتها دیده اید دو طناب آنچنان پیچ و تابی خورده اند که با دندان هم نمیتواند گره شان را شکافت؟؟
آهان!باران گرفت...
بالاخره او هم بغضش ترکید،او با آن همه عظمت دیگر تاب تحمل ندارد چ برسد به من!
بوی نم...
آرامشی بی نهایت به آدم میدهد،
دلت میخواهد جوری نفس بکشی-آنقدر عمیق- که به اعماق وجودت نفوذ کند و همیشه این حس خوب در تو بماند
وای واقعا باران پاییزی دل آدم را حال می آورد!
جایتان خالی...
تموووم شد!نگم دیگه تایید بشه لطفا!
دوستان این متن از خودمه! لطف کنین بخونینش و حتی اگه خوشتون نیومد، نطرتون ودرموردش بگین:)
"دل کوچکم دستش را آرام به دیوار میگیرد و به روبرو اما نگاه نمیکند!
سنگ کوچکی به پایش گیر میکند... قل میخورد قل میخورد و قل میخورد... می افتد توی جوی آب باریک...
نگاه خسته اش را به سنگ میدوزد و آه میکشد... صدای سقوط سنگ در وجودش میپیچد و چیزی درونش میسوزد دوباره...
خودش را روی دیوار ترک خورده ی روبرو میبیند انگار... دستش را روی زخم میفشارد... اولین سقوط او کی بود؟!! اولین نبودن هیچکسها کی بود؟!! توی کوچه پس کوچه های سیاه ذهنش هیچ چیز معلوم نیست... انگار همه از سوزش و دردهای مدامش خاکستر شده اند... آتشی به پا کرده اند که دودش نه به چشم کسی رفته نه صدای سوختنش حواس کسی را جمع که نه! پرت او کرده...
نگاهش را دوباره به سنگفرش کهنه و فرسوده پیاده رو میدهد و یک چکه زخم به خورد سنگهای ریز زیر پاهایش میرود... به کجا میرود نمی داند... امامیداند که باید رفت... باید از اینجا راهی یک بینهایت نامعلوم شد و در آن حل هم... که دیگر برگشتی نباشد... دیگر حتی نیم نگاهی به پشت سر نباشد... و آمیخته شدن با یک جنون حتما بهتر از ماندن با مترسک های پوشالی با نگاه های سرد و مغزهای پوچ خواهد بود...
صدای جغدهای بیدار از آن دور ها در هوا جریان می یابد... کم کم نزدیکتر می آید و روی شانه های باریک و خسته اش سنگینی میکند...
جغدها اما از همه ی موجودات غمگینترند... آنچه او در خواب می دید آنان در سیاهی شب میدیدند و درمی یافتند که شب چه رازهای مگویی را در استینهای بلند و تاریکش پنهان کرده...
به گمانم انسان در شب متولد شد... شبی که آبستن روح های خفته و زخمی ست... که گویی در وجود انسان زیرکانه رخنه کرده و ناله های غمگینشان تارو پودش را سفر میکند و آرام آرام گوشه ای از قلبش را تسخیر میکنند...
و اینگونه ست که انسان درشب گم شد
درشب سفر کرد
ودرشب کوچ کرد ونماند
تا شاید جایی دیگر روی این مکعب معلق(که آن هم آنقدر به در و دیوار کهکشان خورده و (شاید سهوا )بی گناهان را ازدرخت آویزان و شکارچیان را بر درخت نشانده که دیگر گوشه ای برایش نمانده)بشود رفت و در زاویه ای نشست و دیگر برنگشت... نه ندارد...هرجا بنشینی باز آخر کار قل میخوری و گذرت به جاهایی که نباید خواهد افتاد... نه گریزی ست نه گزیری که بشود"نا"یش را از سرش کند...
تا چاره ای باشد... که نیست!!
حتمااین بی زاویه گی، ریشه ی این نبودن تا ابدها را سوزانده است... حتما... "
سلام
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آماده اید بچه ها؟
بلللله ناخدا.
نشنیدم صداتونو.
بلللله ناخدا.
اوووووو
میاد پیشتون با خوشحالی.
باب اسسسفنجی.
عاشق آبه این توپولی.
باب اسسسفنجی.
نداریم دوستی به این خووبی.باب اسسسسفنجی.
باب اسسسسفنجی.
باب اسسسسفنجی.
کوچولوی دندون خرگوشی
باب اسفنجی
شششششلووووار مکعبی
مطمئنم 80%سعی کردین با ریتمو اهنگش بخونین :)))))))
همسناتون تو ژاپن قلب عمل میکنن قللللللللب