اعتراف میکنم
یه روز از بانک اومدم بیرون تو کوله پشتیم پول بود و من داشتم با گوشی حرف میزدم
یه دزده اومد کیفو کشید من همینجوری که حرف میزدم کیفو میکشیدم
یهو دزده عینکشو در اورد گفت: لا مصب ول کن کیفو مگه نمیدونی زندگی خرج، داره
خودت بچه دار میشی میفهمی.
بعدش من کیفو دادم بهش و ارزو کردم
خدایا اون 10000 تومنی که تو کیفم بود با کتاب ها بدردش بخوره.
خخخ
قیافه دزد بعد از باز کردن کیف @-@
قیافه من بعد از دادن کیف #-#
قیافه رییس بانک $-$