میدانی ، همه چیز در زندگی مشمول گذر زمان است و این میان آن کسی برنده است که صبورتر است...تمام کارها و تلاش هایش را کرده و نتیجه را به زمان واگذار کرده است...کسی که بی توقع ترین است و میداند که زندگی گاهی هیچ چیز برای بخشیدن به تو باقی نمیگذارد و این ناعادلانه ترین اتفاق زندگیست...در زندگی زیاد به بن بست میرسی، زیاد مهربانی میکنی و نامهربانی می بینی، زیاد تلاش میکنی و اما شکست میخوری و باکله زمین میخوری...زیاد پیش می آید که دلت میگیرد و به زمین و زمان بدبین و بدگمان میشوی...اما این میان اگر صبور نباشی، اگر بی توقع نباشی نسبت به دیگرانت، اگر بخواهی با خودت لج کنی، زندگی انگار سخت تر میگیرد...درست شبیه وقتی می ماند که یک دیوانه سنگی به تو پرتاب کرده است و تو به جای فرار یا بی تفاوت نشان دادن خودت، سنگ بیشتری به سوی او پرتاب کنی و این میان تو بازنده میدان جنگ با یک دیوانه ای چرا که او زورش از هرچه عقل و احساس تو هست قوی تر است...زندگی گاهی همان دیوانه زنجیریست که تمام هوش و صبرو قرار و حقوقت را از تو میگیرد و چنان به سمتت سنگ پرتاب میکند که چیزی از تو باقی نمی ماند...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بدگمان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کاش چون پاییز بودم.... کاش چون پاییز بوم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های ارزوهایم یکایک زرد میشد
افتاب دیدگانم سرد میشد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشگ هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
وه...... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی پر شور و رنگ امیز بودم
شاعری در چشم من میخواند .... شعری اسمانی
درکنارم قلب عاشق شعله
در شرار اتش درد نهانی
عطر غم میریخت بر دل های خسته
پیش رویم .. چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر.. اشوب تابستانی عشقی ناگهانی
سینه ام منزل گه اندوه .. درد.. بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمهٔ من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم :
چهرهٔ تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم