بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت آتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و
برآمد ...
#هوشنگ_ابتهاج
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برآم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
Be so fucking proud of yourself for all the days you made it through, when you thought you couldn't.
برای تمام روزهایی که از پسش برآمدی، وقتی فکر می کردی نمیتونی، به خودت افتخار کن.
.࿐
Be so fucking proud of yourself for all the days you made it through, when you thought you couldn't.
برای تمام روزهایی که از پسش برآمدی، وقتی فکر می کردی نمیتونی، به خودت افتخار کن.
.࿐
.
لبخند بزن؛ برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند، تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک، می تواند معماری بنایی را نجات دهد ...
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی
#حافظ
.
تا برآمد آفتاب
یادم به رخسارت فتاد
بین گلها
آفتابگردان پرستم کرده ای ..
#رضا_کشاورز
آورده اند که در عهد پیامبر، صلی الله علیه و آله،
شخصی بیامد و سلام کرد و
گفت: یا رسول الله!
در فلان خانه مردی و زنی به فساد مشغول اند. فرمود ایشان را طلب باید داشت و تفحص کردن.
چند کس از صحابه در احضار ایشان دستوری خواستند.
هیچ یک را اجازت نداد.
امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، درآمد.
رسول الله فرمود:
یا علی! تو برو و ببین تا این حال راست است یا نه؟
امیرالمؤمنین علی، علیه السلام که شخصی عالم به احکام الهی و کیفری اسلام بود بیامد.
چون به در خانه رسید چشم بر هم نهاد و در اندرون رفت و دست بر دیوار کشید تا گِرد خانه بگردید و حضور خود را آشکار کرد و بلند صدا زد
«خبر رسیده است در اینجا کسانی معصیت خدا میکنند...
بیرون آمد.
چون پیش پیامبر رسید گفت: یارسول الله!
گِرد آن خانه برآمدم، هیچ کس را در آنجا ندیدم...
پیامبر، صلی الله علیه و آله، به نور نبوت بیافت.
فرمود : یا علی انت فتی هذه الامة
تو جوانمردترین این امتی ...
شیخ خَرقانی باغکی داشت،
یکبار بیل فرو برد نقره برآمد
دوم بار فرو برد زر برآمد سوم بار مروارید وجواهر ..
گفت:
خداوندا ابوالحسن بدین فریفته نگردد من به دنیا از چون تو خداوندی بر نگردم ..
یکی از شاگردان استاد میخواست با داشتن رفتاری توهینآمیز، بیادبانه و تحقیر کننده و همچنین دادن پاسخهای نیشدار به او، استاد بزرگ را مورد امتحان قرار دهد. به همین علت به مدت سه روز، هنگامی که استاد صحبت میکرد، او را احمق خطاب میکرد و با حالتی خودخواهانه و تکبرآمیز وی را مورد تمسخر قرار میداد.
سرانجام، در پایان روز سوم، آن مرد دیگر نتوانست طاقت بیاورد. بنابراین از استاد پرسید : «چطور میتوانی بعد از اینکه سه روز به تو بیاحترامی کردم، اینقدر مهربان و با محبت با من رفتار کنی؟ هر دفعه که تو را رنجاندم با حالتی محبتآمیز به من پاسخ میدادی، این چطور امکانپذیر است؟»
استاد از او پرسید : «اگر کسی به تو هدیهای بدهد و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق میگیرد؟»
سؤال استاد بینش جدیدی را در ذهن فرد ایجاد کرد.
وقتی فردی به شما توهین میکند و شما از پذیرفتن آن امتناع میورزید، مسلماً این اهانتها به همان فرد توهینکننده تعلق میگیرد. پس چرا سعی میکنید برای چیزی که به فرد دیگری تعلق دارد خودتان را ناراحت و عصبانی کنید...؟
لبخند بزن؛
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند،
تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد