داشتم با پله برقی مترو بالا میومدم یه گودزیلای پسر! پله بالاییم بود و رو به من ایستاده بود و زل زده بود به چشام...رسیدیم بالا یهو با خنده ازم پرسید: شما آقا هستین یا خانوم؟!
جا خوردم تا اومدم جواب بدم سرتاپامو برانداز کرد و یهو چشماش یه برق شیطنت زد و بلافاصله گفت: نه نمیتونین آقا باشین!!!
یا ابوالفضل! این از کجا به این نتیجه رسید؟!
ایشالا که از پوششم!:دی
این نشون دهنده عمق فاجعه پسرای ابرو برداشته و میکاپ کننده اس!!
نکنید آقا! نکنید!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برانداز
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه ی جوان را گرفت و عصبانی ، طورری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : « مرتیکه عوضی ، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی کشی؟»
جوان اما ؛ خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و واکنش نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: « خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین ، دیدم به خاطر وضع ظاهر خانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...
حالا هم یقمو ول کنین ، از خیرش گذشتم !»
مرد خشکش زد... همانطور که یقه ی جوان را گرفته بود ،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد .....
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻪ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﮔﻔﺖ : "ﮔﺸﻨﻤﻪ ، ﯾﻪ ﻧﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﯼ ؟ "
ﭼپ ﭼپ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : " ﭼﻦ ﺳﺎﻟﺘﻪ ،
ﻧﻨﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﮐﺠﺎﻥ ؟ "
ﮔﻔﺖ : " ﻧﻪ ﺳﺎﻝ . ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﺮﺩﻩ ، ﻧﻨﻢ ﺧﻮﻧﺲ ."
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﮔﻔﺖ : " ﺩﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ
ﺩﮐﻮﻥ ، ﺗﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﻧﻮﻥ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﻡ ."
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ . ﯾﻮﺍﺵ ، ﻧﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ
ﻣﺎﺩﺭﺵ پﯿﭽﯿﺪ.
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿپﯿﭽﯿﺪ ،
ﺩﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﯼ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ
ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺪ