من زخم های بینظیری به تن دارم اما تو مهربان ترینشان بودی ،عمیق ترینشان ، عزیزترینشان، بعد تو ادم ها تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند، به قلبم نرسیدند.
بعد تو ادم ها تنها خراش های کوچکی بودند که تورا از یادم ببرند، اما نبردند…
..
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بردند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
کاشکی آدمـ ها با دورشدنشان دوست داشتنشان را هم میبردند
♡
شما جسورتر از من باشید! ستارههای جهان را میان زنها قسمت کنید که در زمانهی من، زنها نصیب سادهی یک سوسوی ستاره نمیبردند..
. .
لذت عاشقی را
ادم و هوا بردند
نه رقیبی بود
نه گذشته ای
نه حسودی
نه بد بخواهی
دو عاشق و یک جهان ...
دلم میخواهد حال خوبشان را...!
.
. کپشن خاص .
ساعت چهار و نیم صبح برای بازداشتم آمدند. اگر کمی فشار میآوردند به حرف میآمدم، بر اثر غافلگیری.
ولی از من چیزی نپرسیدند. ده روز بعد، خیلی وسیلهها به کار بردند، اما دیگر خیلی دیر شده بود: تأثیر غافلگیری را از دست داده بودند.
#ژان_پل_سارتر
مردههای بیکفن و دفن
✿ کپشن خاص ✿
لذت عاشقی را آدم و حوا بردند،
نه رقیبی بود،
نه گذشته ای،
نه حسودی
و نه بدخواهی...
دو عاشق و یک جهان!
دلم میخواهد حال خوب شان را...
#عرفان_محمودیان
.
کـاش آدمـ هـا بـا دورشدنشان دوست داشتنشان را هم میبردند...
♡
بازندهها دوست دارند بازی که باختند را دوباره شروع کنند، برخلاف برندهها که دلیلی برای شروع بازی که بردند نمیبینند.
اما گاهی بازیچه دست آدمهایی میشویم که نه بردن برایشان مهم است نه باختن!
آنها فقط دوست دارند بازی کنند.
#روزبه_معین
به گورستان گذر کن تا ببینی
چه خوردند وچه پوشیدند وبردند
دو روزی زندگی کردند وآخر
به هرحالی که بودندجان سپردند
طمع بسیار کردند مال دنیا
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند
همانانی که بودند نورچشمی
تنش را در لحد محکم فشردند
اگر شاه وگدا،نادار و دارا
اجل آمد نفس بگرفت مُردند
روزی از سینکلر، رماننویس مشهور،
خواستند تا ساعتی برای دانشجویانی که مایل بودند در آینده نویسنده شوند، سخنرانی کند.
لوئیز سخنرانی خود را با یک سؤال شروع کرد:
«چند نفر از شما واقعاً میخواهد در آینده نویسنده شود؟»
همۀ حاضران دستهایشان را بالا بردند.
لوئیز گفت: «دراینصورت، نصیحت من به شما این است که همین حالا اینجا را ترک کنید، به خانه بروید و شروع کنید به نوشتن.»
سپس جلسه را ترک کرد.
شروع کردن مهمترین مرحله و سخت ترین مرحله است.