بنظرم در کنار واژهی «آدمهای سمی» که البته خیلی بکار بردنش و نسبت دادنش به اکثر آدما رو قبول ندارم، باید واژهی «آدمهای مخدر» هم بسازیم. آدمهای مخدر مارو به خودشون معتاد میکنن.
حالا خدا کنه شانس بیاریم گیر آدم مخدر خوب بیوفتیم.
آدم مخدر بد گند میزنه به زندگیمون. مثل مواد افیونی
#مجید_میرزایی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بردنش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
برگرد…یادت را جا گذاشتی نمی خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش برمی گردی
خوش به حال او که پیش از آنکه مرگ
لحظهای به بردنش
فکر هم کند
بی هوا پرید ...
چند عکس و یک خبر ...
از او همین به ما رسید
چند عکس و یک خبر
و نام کوچکش...
نام کوچکش «جهاد» بود
نام خانوادگی: شهید
ﻣﯿﮕﻦ ﭼﯿﻨﯿﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻻﻑ ﻣﯿﻮﻣﺪﻩ ﮐﻪ :
ﺁﺭﻩ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﺷﺒﺎﺡ ﺳﻴﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻴﭻ ﺳﻤﻰ ﺭﻭﻡ ﺍﺛﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍصلا ﻣﺎ ﺍﻧﻘﺪ ﺗﻮ ﭼﯿﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎﯼ ﺳﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﻤﻮﻥ ﻣﻘﺎﻭﻡ ﺷﺪﻩ
ﺑﺮﺩﻧﺶ ﯾﻪ ﭘﺮﺱ ﻏﺬﺍﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻥ
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﮐﻤﺎﺳﺖ!!...
براش دعا کنید
مورد داشتیم طرف به خاطر مصرف ساقه طلایی دچار انسداد روده شده بردنش اتاق عمل دکتر خواسته محل انسدادو با قیچی ببره که قیچی شکسته
همسرم خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم ! ! !
پس از سالها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغلههاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شدهبود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش ميرفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهرهاي روشن همچون فرشتگان به من لبخند ميزد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون ميروم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه ميكرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهرهاش ميديدم...
به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران ميرفتيم، او بود كه منوي رستوران را ميخواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانهاي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...
چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نميدانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كردهام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نميتوان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»
میگن چینی ه اومده بوده ایران لاف میومده که :
"آره ما انقد تو چین غذاهای سمی خوردیم که بدنمون مقاوم شده"
بردنش یه پرس غذای دانشگاه بهش دادن بنده خدا الان تو کماست حالا قراره خونوادش سند بیارن درش بیارن
مورد داشتیم دختر با قیافه بدون آرایش
رفته پلیس ۱۰+ برای گواهینامش بردنش سربازی !
مورد داشتیم دختره با قیافه بدون آرایش رفته پلیس ۱۰+ برای گواهینامش ، بردنش سربازی :|
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!