مینویسم که بخوانی،
مینویسم که به گوشَت برسانند،
نبودنت،توی این سرمای عجیب
"چقدر بلاتکلیف کرده جانَم را"
#محمد_ارجمند
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برسانند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به کسانی که لا به لای مشغله شان
وقتی برایت پیدا می کنند
احترام بگذار !
اما عاشق کسانی باش که
وقتی به آنها نیاز داری
تمام مشغله شان را فراموش می کنند
تا تو را به آرامش برسانند …!
به کسانی که لا به لای مشغله شان،
وقتی برایت پیدا می کنند،
احترام بگذار!
اما عاشق کسانی باش که …
وقتی به آن ها نیاز داری
تمام مشغله شان را
فراموش می کنند...
تا تو را به آرامش برسانند.
تو فرمانده لحظه های زندگیت هستی
ثانیه هـا مأمورند خوشبختے رابه تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختی جایش
همینجاست ڪنار تو
نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرند.
تو فرمانده لحظہ هاے زندگےات هستے
ثانیہ ها مأمورند خوشبختے را بہ تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختے جایش
همینجاست...
ڪنار تو
بزرگترکه شدم....داستانی خواهم نوشت که کلاغ هایش قصه ببافندوآدم هارابه هم برسانند.
گفتـــه بودي
دلتـــنگي هايم را با قاصــــدک ها قسمتـــــ کنم
تا به گـــــوش تو برسانند.
مي گفــــتي قاصدکــــها گوش شنـــوا دارند
غم هايتـــــ را در گوششان زمزمــــه کن و به بــــاد بسپار
. من اکنون صاحب دشــــــــــتي قاصــدکم.
اما .....مگر تو نمي دانستي قاصــــــدکهاي خيـــــس از اشکــــــ مي ميرند؟؟؟؟!
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد.
به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود،
در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو!
اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند،
خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد
که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد،
دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند
و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. علی» برای این جماعت حیف است.
یا دیــوار های ما موش ندارند،
یا...مــــــــــــــوش ها کر شده اند و نمی شنوند!
صدای ناله های پربغضم را،
که بـــــــــــــه گوشَت برسانند...
لعنت به همه راههایی که عرضه ندارند تو را به من برسانند !!!
من حواس فاصله ها را پرت می کنم ؛ تو فقط بیا